گنجور

 
قدسی مشهدی

به عزم جلوه چو آن گلعذار برخیزد

نشان عافیت از روزگار برخیزد

ز شوق تیر نگنجند آهوان در پوست

به عزم صید چو آن شهسوار برخیزد

اگر به مرده صد ساله بگذری ز لحد

ز شوق روی تو بی‌اختیار برخیزد

به سوی من چو گذر کرده‌ای دمی بنشین

که حسرت از دل امیدوار برخیزد

غم فراق تو چون تیغ بر میان بندد

ز زندگانی خضر اعتبار برخیزد

ز ابر دیده ازان سیل اشک می‌بارم

که غیر ازان سر کو، چون غبار برخیزد

به داغ عشق تو قدسی چو جان دهد، ز گلش

به جای سبزه، دل داغدار برخیزد