گنجور

 
سیف فرغانی

هرآن نسیم که ازکوی یار برخیزد

زبوی اودل وجان را خمار برخیزد

دهند گردن تسلیم سروران جهان

بهر قلاده که از زلف یار برخیزد

اسیر عشق برند از قبیلهای عرب

چو چشم هندوی تو ترکوار برخیزد

اگر زحسنش مرخلق را خبر باشد

هزار عاشقش ازهر دیار برخیزد

چواو بدلبری اندر میانه بنشیند

هزار دلشده ازهر کنار برخیزد

بروز حشر ببینی که کشته شوقش

زخوابگاه عدم صد هزار برخیزد

میان حسن و رخش ازخطش غباری هست

چو چاره تا زمیان این غبار برخیزد

چو بافراقش بنشست سیف فرغانی

بود که ازره وصل انتظار برخیزد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصر بخارایی

نسیم صبحدم از مرغزار برخیزد

هزار زاری از مرغِ زار برخیزد

به رنگ و بوی تو گر بشکفد گل صدبرگ

هزار ناله ز جان هزار برخیزد

چنان به دیده درآمد خیال نرگس مست

[...]

میلی

جفا کشی که ز بزم تو خوار برخیزد

مرا ببیند و امّیداوار برخیزد

قیاس رشک ازین کن که نیم کشته هجر

ز بزم وصل تو بی‌اختیار برخیزد

گذشتنت ندهد شوق را چنان تسکین

[...]

صائب تبریزی

نگه ز دیده من اشکبار برخیزد

نفس ز سینه من زخمدار برخیزد

هزار میکده خون حلال می باید

که نرگس تو ز خواب خمار برخیزد

بر آبگینه من گرد راه افشاند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

به عزم جلوه چو آن گلعذار برخیزد

نشان عافیت از روزگار برخیزد

ز شوق تیر نگنجند آهوان در پوست

به عزم صید چو آن شهسوار برخیزد

اگر به مرده صد ساله بگذری ز لحد

[...]

ابوالحسن فراهانی

چو از کنار من آن غمگسار برخیزد

غمی به قصد من از هر کنار برخیزد

هجوم رشک مرا بین که بر گذرگاهش

ز دیده آب زنم تا غبار برخیزد

ز رفتن تو به یاد آورم چو طوفانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه