گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

ز گریه منع مکن دیده پر آب مرا

که برطرف کنی از کشتن اضطراب مرا

مرا بسوز پس از کشتنم که سیمابم

مگر به آب دهد کلبه خراب مرا

شکفته دیدم گل های داغ و دانستم

که سوی من نظری هست آفتاب مرا

ز دیده منت شب زنده داری از چه کشم

که غمزه ی تو به تاراج برد خواب مرا

گداخت پیکرم از جوش خون چه چاره کنم

که شیشه تاب نمی آورد شراب مرا

 
 
 
مجد همگر

خیال روی تو یکباره برد خواب مرا

درنگ وصل تو افکند در شتاب مرا

متاب روی ز من دلبرا و زلف متاب

که تاب زلف تو در تب فکند تاب مرا

اگر بر تو دهد میوه بهشت چرا

[...]

سلمان ساوجی

خیال نرگس مستت، ببست خوابم را

کمند طره شستت، ببرد تابم را

چو ذره مضطربم، سایه بر سر اندازم

دمی قرار ده، آشوب و اضطرابم را

نه جای توست دلم؟ با لبت بگو آخر

[...]

بابافغانی

که برفروخت بمی چهره آفتاب مرا

که ساخت تیز بر آتش دل کباب مرا

شبی که مست بکاشانه ام فرود آید

فرشته رشک برد مجلس شراب مرا

نمیشود مژه ام گرم ازان سبب که بناز

[...]

صائب تبریزی

گداخت دیدن آن روی بی نقاب مرا

چو نخل موم، نمی سازد آفتاب مرا

جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا

سواد شهر بود آیه عذاب مرا

چو ماه نو به تواضع ز خاک می گذرم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

خوشم به درد مکن ای دوا عذاب را

مکن مکن که عمارت کند خراب مرا

چه آتشی تو نمی‌دانم ای بهشتی روی

که ذوق گریه عشق تو کرد آب مرا

هجوم گریه نمی‌دانم اینقدر دانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه