با لبت عمر ابد عیش نهانی میکند
خوبرویی با جمالت کامرانی میکند
حسن چون آتش فروزد، برق بر دل میزند
عشق چون سودا کند سودای جانی میکند
حیرتی دارم که جان جزویست از اجزای عشق
بیمحبت، بوالهوس چون زندگانی میکند؟
مهر میگویند کز یک سو نمیباشد، چرا
دل به این نامهربانان مهربانی میکند؟
با سبکروحان راه عشق باشد همسفر
سایه جان بر تن قدسی گرانی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با سر زلفش دلم، پیوند جانی میکند
با خیالش خاطرم، عیشی نهانی میکند
در هر آن مجلس که دارد چشم مستش قصد جان
جان اگر خوش بر نمیآید، گرانی میکند
زندهای کو مردهای را دید زیبا صورتی است
[...]
لعل تو چون کشف اسرار نهانی میکند
جزع من بر روی من گوهر فشانی میکند
با سر زلف تو شانه میدرآرد سربهسر
با لب لعل تو ساغر کامرانی میکند
چشم ترکت را که صد آشفته در هر گوشه است
[...]
تا خدنگ غمزه بال و پرفشانی میکند
خون ما افسردگان رقص روانی میکند
از تپیدن نیست فارغ، دل درون سینهام
این شرر در سنگ مشق جانفشانی میکند
ذوق عریانی مرا از خاک تا برداشته است
[...]
چندروزه زندگی بر ما گرانی میکند
خضر دایم در جهان چون زندگانی میکند؟
چند بتوان با تپانچه روی خود را سرخ داشت
چهره را گلگون شراب ارغوانی میکند
میفروش از دست نگذارد نشاط خویش را
[...]
سیدا از مدح شه دل شادمانی می کند
روز و شب با عیش و عشرت زندگانی می کند
با می و ساقی و مطرب کامرانی می کند
خسروا پیرانه سر حافظ جوانی می کند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.