نشاط ما اسیران از دل اندوهگین باشد
نمیبندیم لب از خنده، تا خاطر غمین باشد
به خون چون خودی آن غمزه را آلوده نپسندم
به قاصد جان دهم، گر مژده قتلم یقین باشد
پرست از گریه پنهان دلم، کو دامن صحرا؟
مرا تا چند سامان جگر در آستین باشد؟
دلم را گرچه خون کردی، خدنگت را نشان گشتم
که پیکانش درون سینه دل را جانشین باشد
چه حاصل زین که دامن از اسیران در نمیچینی
اسیری را که بند دست، چین آستین باشد
به صد حسرت چو میرم بر سر راهش، مشوییدم
که گرد انتظارم تا قیامت بر جبین باشد
مدارا گر کند با خصم کلکم، گو مشو ایمن
زبان شمع اگر چرب است، اما آتشین باشد
مکش گو آسمان زحمت پی بهبود احوالم
چه سود از تربیت آن را که بخت بد قرین باشد
به عشق از ناسپاسیهای دل بر خویش میلرزم
که گر چون غنچه خون گردد، همان اندوهگین باشد
به فکر عافیت اوقات خود ضایع مکن قدسی
چو صیادی که بهر صید لاغر در کمین باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و پیچیده یک عاشق است که به دلزدگی و اندوه عشق خود اشاره میکند. شاعر از خنده و شادابی خود به خاطر غم و اندوهی که در دلش دارد، دست نمیکشد. او به دشمنی که همواره با او درگیر است، با احتیاط و مدارا مینگرد و از عواقب ناخوشایند مشکلات زندگی ابراز ناامیدی میکند. این شعر نشان دهندهی رنج و حسرت عاشقانهای است که با امید به بهبودی و خوشبختی در آینده از درد و غمهای فعلی رنج میبرد. شاعر به شدت تحت تأثیر عشق و عواطف خود قرار دارد و نمیتواند از اندوه خود خلاصی یابد؛ او به شرایط ناپایدار و بیرحم زندگی اشاره میکند و عشق را به عنوان عاملی قدرتمند اما خطرناک میبیند.
هوش مصنوعی: خوشحالی و نشاط ما که در بند هستیم، ناشی از دلهای غمگینمان است. اما ما لبهایمان را از خنده نمیبندیم، حتی اگر دلهایمان غمگین باشد.
هوش مصنوعی: من هرگز نمیپسندم که غمزهات به خون من آغشته شود؛ حتی اگر مطمئن باشم که خبر مرگم را میفرستی، جانم را فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: دل من از گریه پنهان است و میپرسم که کو دامن صحرا؟ تا چه زمانی باید در آغوشم درد و غم را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: هرچند که قلبم را به درد آوردی و جراحت کردی، اما من تبدیل به نشانهای شدم که تیر تو اکنون در قلب من جا گرفته و جانم را تسخیر کرده است.
هوش مصنوعی: چه فایده دارد که تو از کسانی که در بند هستند فاصله بگیری، وقتی که خودت در قید و بند هستی و غم آنها را به دوش میکشی؟
هوش مصنوعی: وقتی به یاد او میروم و بر سر راهش قرار میگیرم، با حسرتی عمیق میفهمم که تا همیشه در انتظارش هستم و این حس انتظار برای همیشه بر پیشانی من خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر خصم و دشمن با دست خود مدارا و سازگاری کند، هرگز نباید فکر کنی که در امان هستی. حتی اگر زبان تو شیرین و نرم باشد، همچنان خطر وجود دارد که آتشین و خطرناک شود.
هوش مصنوعی: تلاش برای بهبود زندگیام فایدهای ندارد، اگر سرنوشتم به خوبی رقم نخورده باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، از عدم وفاداریهای دل خود مضطرب هستم، زیرا اگر دل مانند غنچهای پر از خون شود، همان احساس غم و اندوه را خواهد داشت.
هوش مصنوعی: در مواقعی که به خیال آسایش و راحتی هستی، وقت و انرژیات را هدر نده. مانند صیادانی که برای شکار ماهیهای لاغر در انتظار نشستهاند، منتظر فرصت مناسبی باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به هرکشورکه بخرامی فتوح تو چنینباشد
تورا از خلق و از خالق دعا و آفرین باشد
چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد
بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد
لب دریا همه کفر است و دریا جمله دینداری
ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد
اگر آن گوهر و دریا به هم هر دو به دست آری
[...]
اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد
زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد
نباید این چنین ماهی برون از هیچ خرگاهی
نظیرش گر همیخواهی مگر در حور عین باشد
میان ظلمت مویش به زیر پرتو رویش
[...]
طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد
برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد
تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان
دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد
تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد
[...]
کسی کز عشق فانی شد، چنین باشد، چنین باشد
نشان موج از دریا، همین باشد، همین باشد
دلی کو جمله جان گردد، نه آن گردد، نه این گردد
چو سنگ لعل کان گردد، نگین باشد، نگین باشد
یقین اندر فنا باشد، گمان از هستی آن خیزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.