گنجور

 
قدسی مشهدی

خواهد دل من شربت دیدار و دگر هیچ

این است علاج دل بیمار و دگر هیچ

هرچند که در کلبه ما دیده گشایی

عشق است رقم بر در و دیوار و دگر هیچ

هرچند ملک نامه اعمال مرا دید

نام تو رقم دید به طومار و دگر هیچ

گر زیر کهن دلق مرا خلق بجویند

یابند همین رشته زنار و دگر هیچ

جز زمزمه عشق نداند دل قدسی

موجود شد از بهر همین کار و دگر هیچ