ای مطرب دل ترسم زین پرده که بنوازی
از پرده برون رازم یکباره بیندازی
ای ساقی جان جامی بر می زده ای عطشان
از بهر یکی جرعه تا چند همی نازی
از کثرت مهر تو وز صرصر قهر تو
چون شمع ستادستم آمادۀ جانبازی
از عشق تو چون موسی دل گشته مرا یاور
تا آتشی از رویت در طور دل اندازی
ای خسرو مهرویان از کثرت مشتاقان
بر حال من مسکین ترسم که نپردازی
ظلمی که ز چشمانت وارد به دلم آمد
بر کبک دری نامد از پنجۀ شهبازی
چون سوختۀ هجران عشق تو کند پنهان؟
کش روی غبار آلود دارد سر غمازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس دولت فیروزست در پای تو سربازی
گر دست دهد ما را به زین نبود بازی
گر کشته شوم جانا بر خاک درت شاید
باشد به غلط روزی بر ما نظر اندازی
قلب من دلداده نقد سر کویت شد
[...]
هر روز که در میدان چوگان زدن آغازی
بس کس که کند پیشت چون گوی سراندازی
دلها به دم رخشت هست از رگ جان بسته
آیند کشان از پی هر سوی که می تازی
عشاق به میدانت بازند به جد سرها
[...]
ای آنکه بزعم خویش تو دلبر و طنازی
با بلبل و با طوطی همراز و هم آوازی
بی آلت طیاره در چرخ به پروازی
بالله نه تو طاوسی والله نه تو شهبازی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.