بس دولت فیروزست در پای تو سربازی
گر دست دهد ما را به زین نبود بازی
گر کشته شوم جانا بر خاک درت شاید
باشد به غلط روزی بر ما نظر اندازی
قلب من دلداده نقد سر کویت شد
در بوته ی هجرانش زنهار که مگدازی
هجران تو چون کوهست بیچاره منم چون کاه
ای کاه تو با کوهی تا چند کنی بازی
گفتم که هوای تو گیرم خردم می گفت
گنجشک کجا داند صید چو تو شهبازی
ای باد صبا رازی از من بر جانان بر
بشتاب ز روی لطف چون محرم این رازی
ای دوست بگو تا کی در خاک کشی دل را
تا چند سمند غم بر جان جهان تازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و دلتنگی شاعر اشاره دارد. شاعر از جدایی و هجران معشوقش میگوید و بیان میکند که مانند کاهی در مقابل کوهی از درد و غم است. او به شعلهور شدن غم خود در فراق محبوبش اشاره کرده و از باد صبا میخواهد تا پیامی از دلش به معشوق برساند. در نهایت، او از خداوند میطلبد تا زمان جدایی را کوتاه کند و اجازه ندهد که دلش به غم و اندوه بیشتر دچار شود.
هوش مصنوعی: اگر سربازی در زیر پای تو پیروزی به دست آورد، برای ما دیگر خوشی و بازی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر من بر خاک در تو کشته شوم، شاید روزی به اشتباه به ما نگاهی هم بیندازی.
هوش مصنوعی: قلب من به شدت عاشق و درگیر عشق تو شده است، اما در فراق تو در رنج و عذاب به سر میبرم. لطفاً مرا تنها نگذارید.
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو برایم مانند کوهی سنگین و سخت است، در حالی که من مانند کاهی ضعیف و ناتوان هستم. ای کاه، تا کی میخواهی با این کوه بزرگ بازی کنی و مرا عذاب دهی؟
هوش مصنوعی: گفتم که برای تو آمادهام، اما او جواب داد که یک گنجشک چه داند که چطور باید یک شاهباز را شکار کند.
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، لطفاً پیامی از من به محبوب برسان و به خاطر محبتت، چون کسی که به این راز آگاه است، این راز را سریعاً منتقل کن.
هوش مصنوعی: ای دوست، بگو تا کی دل را در خاک و غم دفن کنیم؟ تا چه زمانی باید سمند غم بر جان این دنیا بتازد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر روز که در میدان چوگان زدن آغازی
بس کس که کند پیشت چون گوی سراندازی
دلها به دم رخشت هست از رگ جان بسته
آیند کشان از پی هر سوی که می تازی
عشاق به میدانت بازند به جد سرها
[...]
ای مطرب دل ترسم زین پرده که بنوازی
از پرده برون رازم یکباره بیندازی
ای ساقی جان جامی بر می زده ای عطشان
از بهر یکی جرعه تا چند همی نازی
از کثرت مهر تو وز صرصر قهر تو
[...]
ای آنکه بزعم خویش تو دلبر و طنازی
با بلبل و با طوطی همراز و هم آوازی
بی آلت طیاره در چرخ به پروازی
بالله نه تو طاوسی والله نه تو شهبازی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.