ای مطرب دل ترسم زین پرده که بنوازی
از پرده برون رازم یکباره بیندازی
ای ساقی جان جامی بر می زده ای عطشان
از بهر یکی جرعه تا چند همی نازی
از کثرت مهر تو وز صرصر قهر تو
چون شمع ستادستم آمادۀ جانبازی
از عشق تو چون موسی دل گشته مرا یاور
تا آتشی از رویت در طور دل اندازی
ای خسرو مهرویان از کثرت مشتاقان
بر حال من مسکین ترسم که نپردازی
ظلمی که ز چشمانت وارد به دلم آمد
بر کبک دری نامد از پنجۀ شهبازی
چون سوختۀ هجران عشق تو کند پنهان؟
کش روی غبار آلود دارد سر غمازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و اضطراب شاعر از عشق خود میپردازد. شاعر از مطرب و ساقی میخواهد که با نوا و شراب دل او را شاد کنند. او از قدرت عشق سخن میگوید و خود را آمادهی فداکاری برای محبوبش میداند. همچنین، او از ترس اینکه محبوبش به او توجه نکند و از درد و ظلمی که از نگاههای او به دلش آمده است، سخن میگوید. در نهایت، شاعر از سوختن و پنهان کردن عشق خود به دلیل هجران صحبت میکند.
هوش مصنوعی: ای موسیقی دان، میترسم از این پرده که زمانی که شروع به نواختن میکنی، راز درونم یکباره آشکار شود و همه ببینند.
هوش مصنوعی: ای ساقی جان، جامی به من بده که از تشنگی در عذابم. مدتی است که به خاطر یک جرعه، ناز و ادا میکنی.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت فراوان تو و خشم شدیدت، مانند شمعی ایستادهام و آمادهام که در راه عشقات جانفشانی کنم.
هوش مصنوعی: از عشق تو مانند موسی، دل من هم به یاری نیاز دارد تا مانند آتشی که از چهرهات در طور دل میافروزی، روشن شود.
هوش مصنوعی: ای شاه زیبارویان، از آنجا که تعداد علاقهمندان به تو بسیار است، نگرانم که تو به حال من بدبخت بیتوجهی کنی.
هوش مصنوعی: ظلمی که از نگاه تو به دلم رسید، هیچ وقت از دست یک شکارچی قوی و چیره بر کبک دری نرسیده است.
هوش مصنوعی: آیا کسی که به خاطر دوری از عشق تو میسوزد، میتواند پنهان بماند؟ وقتی که بر چهرهاش غبار غم نشسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس دولت فیروزست در پای تو سربازی
گر دست دهد ما را به زین نبود بازی
گر کشته شوم جانا بر خاک درت شاید
باشد به غلط روزی بر ما نظر اندازی
قلب من دلداده نقد سر کویت شد
[...]
هر روز که در میدان چوگان زدن آغازی
بس کس که کند پیشت چون گوی سراندازی
دلها به دم رخشت هست از رگ جان بسته
آیند کشان از پی هر سوی که می تازی
عشاق به میدانت بازند به جد سرها
[...]
ای آنکه بزعم خویش تو دلبر و طنازی
با بلبل و با طوطی همراز و هم آوازی
بی آلت طیاره در چرخ به پروازی
بالله نه تو طاوسی والله نه تو شهبازی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.