گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غبار همدانی

تا به زلف تو تاب می‌بینم

خویش را در طناب می‌بینم

دم به دم از هجوم لشکر عشق

ملک دل را خراب می‌بینم

بس که از تشنگی روانم سوخت

هرچه می‌بینم آب می‌بینم

بر سر موج بحر ناکامی

خویشتن را حباب می‌بینم

سوی هر راه می‌گشایم چشم

صدهزار آفتاب می‌بینم

با همه تشنه‌کامی از هرسو

می‌شتابم سراب می‌بینم

دیده را در میان لجۀ اشک

مضطرب چون حباب می‌بینم

پیش آن آفتاب‌رو چو غبار

همه خود را حجاب می‌بینم

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

امیرخسرو دهلوی

این تویی تا به خواب می‌بینم

یا به شب آفتاب می‌بینم

در دل خویشتن خیال لبت

نمکی بر کباب می‌بینم

یک شب از خویشتن مکن دورم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

چشم مستت به خواب می‌بینم

لعبتی بی‌نقاب می‌بینم

جام گیتی‌نما گرفته به دست

خوش حبابی بر آب می‌بینم

نور چشمست و در نظر دارم

[...]

نسیمی

چشم مستش به خواب می‌بینم

کار تقوی خراب می‌بینم

دیده را از خیال لعل لبش

ساغر پر شراب می‌بینم

عکس رویش میان دیده مدام

[...]

فیاض لاهیجی

حال خود را خراب می‌بینم

مرغ دل را کباب می‌بینم

تا دَمِ آبِ تیغ او خوردم

بحرها را سراب می‌بینم

مردمی‌های چشم او بگذشت

[...]

رضاقلی خان هدایت

شاهد بی نقاب میبینیم

بر مهش مشک ناب میبینم

عکس رخسار ساقی اندر جام

ماه در آفتاب میبینم

بر سر بحر عشق اکوان را

[...]