ز جورت بس که شبها ناله چون مرغ سحر کردم
ز بیداد تو مرغان سحر را با خبر کردم
به راه عشق هرکس اوفتاد از پا به سر پوید
خلاف من کز اول گام ترک پا و سر کردم
اگر عشاق را خون جگر اشک روان گردد
من از عشق تو اشک چشم را خون جگر کردم
شنیدم کاتش دل می نشاند اشک چشم ما
ندیدم بلکه من از آتش دل دیده تر کردم
پر پروانه از شمع محبت سوخت اما من
سراپا خویش را از پرتو این شمع پر کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی منزل بریدم تا شب غم را سحر کردم
چو صبح از پا گر افتادم، به دامن راه سر کردم
به صحرا برد خوش خوش، خار خار داغ سودایم
مگر روزی چراغی از چراغ لاله بر کردم؟
ازان دردی که از خود هم نهان میداشتم عمری
[...]
رسید از دوست پیغامی که مستان را نظر کردم
شدم من مست پیغامش ز خود بیخود سفر کردم
چوره بردم بکوی دوست کی گنجم دگر درپوست
بیفکندم ز خود خود را رهش را پا ز سر کردم
چوجان آهنگجانان کرد وصل دوست شد نزدیک
[...]
به راه عشق در گام نخست از خود سفر کردم
به پا بیخودی این راه را مردانه سر کردم
نمی بینم عنان اختیاری در کفت ای دل
به کوی او مرو دیگر! تو می دانی، خبر کردم
گشودم نسخهٔ درد پریشان حالی خود را
[...]
دلی کز جور او خون شد زچشمانم به در کردم
برای راحت جان حزین فکری دگر کردم
نه چون بلبل به پای گلبنی روزی به شب بردم
نه چون پروانه با شمعی یکی شب تا سحر کردم
ندیدم در وطن روی نشاط آخر سفر کردم
بحمدالله دری جُستم چو خود را دربهدر کردم
غبار کعبهٔ مقصود تا کحلالبصر کردم
سراسر روی جانان بود بر هرسو نظر کردم
ز اکسیر غمی شد زرد رخسارم بحمدالله
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.