میی کز وی بنای شادمانی ها به جا باشد
که گوید توبه از وی خاصه فصل گل روا باشد
دلم را غرق در دریای خون کردی نمی گویی
که شاید کشتی ما را خدایی ناخدا باشد
اگر غم سالها چار اسبه بر ملک دلم تازد
نپندارم که جولانگاه او را منتها باشد
گر از زلفش خلاصی هست رخسارش توان دیدن
که شامی چون به پایان رفت صبحی در قفا باشد
بنازم طاقت بیمار عشقت را که در آخر
به جایی می کشد صبرش که درد او را دوا باشد
به وصل دوست تنها ره نخواهی یافتن لیکن
غبارا میرسی گر زانکه عشقت رهنما باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دردهای ناشی از آن است. شاعر از خوشیها و فصلهای دلنشین صحبت میکند، اما در عین حال از غمهایی که عشق بر دلش میگذارد، شکایت دارد. او به کشتی نسبت میدهد که در دریای پرخروش احساسات غرق شده و به سختی امیدی به نجات آن دارد. با وجود تمام دردها، شاعر به صبر و طاقت خود در برابر این عشق میبالد، و در نهایت به این نتیجه میرسد که تنها با راهنمایی عشق میتواند به وصال معشوق برسد.
هوش مصنوعی: بینوشیدنی که میتواند خوشی و شادمانی به همراه داشته باشد و انسان را به توبه و بازگشت از کارهای ناپسند وادارد، بهخصوص در فصل گل و زیبایی، قابل قبول است.
هوش مصنوعی: دل مرا به شدت آشفته و در رنج و غم کردهای، ولی نمیگویی که شاید در این وضعیت هم مددکار و نجاتدهندهای وجود داشته باشد که ما را نجات دهد.
هوش مصنوعی: اگر سالها غم مانند اسبهای تندرو در دل من بتازد، فکر نکنم که جایی برای آرامش او وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر از پیچ و خم زلف او رهایی پیدا کنیم، میتوانیم چهرهاش را ببینیم، همچنان که وقتی شب به پایان میرسد، صبحی در پس آن نمایان میشود.
هوش مصنوعی: به زیبایی میگوید که عشق، چقدر میتواند بر انسان تأثیر بگذارد. صبر و طاقت عاشق به جایی میرسد که در نهایت، تحمل درد عشق برای او به نوعی درمان تبدیل میشود. این بیان نشان میدهد که عشق و درد ناشی از آن، در کنار هم، میتوانند به انسان قوت و قدرت دهند.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به دوست و وصال او، تنها راهی نخواهی یافت، اما اگر عشق تو راهنمایت باشد، ممکن است به هدفت برسی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پسر کو چون پدر باشد ستایش را سزا باشد
پدر کز جان و دل چونان پسر جوید روا باشد
پسر نزد پدر زیرا گرامی تر عطا باشد
به خاصه چون پسر نیکو خو و نیکو لقا باشد
پسر باید که چون تو نیکنام و پارسا باشد
[...]
دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد
ترا گر من بوم شاید وگر نه هم روا باشد
ترا چون من فراوانند مرا چون تو کجا باشد
جفاهای تو نزد من مکافاتش به جا باشد
[...]
پس از توحید جان افزای تا جانم به جا باشد
به زهد و موعظت گفتن خدا بر من گواباشد
همی بر خویشتن گیرم گوا آن پادشاهی را
که در ملکش نوای مرغ تسبیح و دعا باشد
خداوندی جهانداری ز روی آسمان او را
[...]
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری وانگه این روا باشد
نگفتی من وفادارم وفا را من خریدارم
[...]
مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد
محال است این که جانم با صبوری آشنا باشد
نخواهد مرده کس خود را، ولی من زین خوشم، زیرا
ز جان خویش در رنجم که پهلویت چرا باشد
نپنداری ز بهرش رنجها دیده ست این دیده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.