دیر پیوند بتی زود کسل
روی بر تافته زین تافته دل
با چنان موی کز او مشک بشرم
با چنان روی کز او ماه خجل
نتوان راز نهان داشت ز خلق
نتوان ماه بر اندود بگل
آنچنان ماه که بگذشته بر او
سه یک از سی شب و ده یک ز چهل
تا همی جان و دل از من ببری
وای تو گر نکنم منت بحل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرحبا موکب خاتون اجل
عصمةالدین شرف داد و دول
آنکه بردست نهایت به ابد
وانکه بردست بدایت به ازل
آن به جاه و به هنر به ز فلک
[...]
دوش دلبند من آن مهر گسل
آنکه زو ماه به خوبی است خجل
مست و مدهوش در آمد در شهر
شهر را ولوله زو شد حاصل
شمع در پیش و جهانی زن و مرد
[...]
چند خورم خون خود ازدست دل
شستم از دوست بهفت آب و گل
زین شبش او داند و شمع ختن
زین قبل او داند و ماه چگل
بیدلی ار زانکه بدین چاشنی است
[...]
صبر ازو صعب و تسلی مشکل
خاصه وقتی که پی بردن دل
بگسل از پای خود این لنگر گل
گام زن شو به سوی کشور دل
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.