گنجور

 
قطران تبریزی

دیر پیوند بتی زود کسل

روی بر تافته زین تافته دل

با چنان موی کز او مشک بشرم

با چنان روی کز او ماه خجل

نتوان راز نهان داشت ز خلق

نتوان ماه بر اندود بگل

آنچنان ماه که بگذشته بر او

سه یک از سی شب و ده یک ز چهل

تا همی جان و دل از من ببری

وای تو گر نکنم منت بحل