شور جهان ز شکر آن دلستان ماست
دل ارغنون و روی تو چون ارغوان ماست
من در تو خود کجا رسم؟ ای یار نازنین
کان جا که آستان تو آن آسمان ماست
بی نام و بی نشان نبود در بسیط دهر
هر جا که هست قصه نام و نشان ماست
ما همرهان و عشق دلاویز دلفروز
هر جا که می رویم عنان بر عنان ماست
با یار باش و قصه آن یار را بگو
از خود سخن مگو، که زیان در زیان ماست
ما عاشق توایم بصد جان و صد روان
اینک گواه ما رخ چون زعفران ماست
گفتند: قاسمی همه شکر فروش شد
گفتا: بلی، که شکر او از دکان ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به زیبایی به عشق و ارتباط عمیق بین عاشق و معشوق میپردازد. شاعر از شور و شوق ناشی از دیدار معشوق میگوید و ابراز میکند که دل او به سبب عشق به معشوق شاداب و زنده است. او بیان میکند که هر جا که برود، عشق و نام معشوق با اوست و بیمعنایی زندگی بدون یاد او را توصیف میکند. همچنین، بر اهمیت حضور معشوق در زندگیاش تأکید دارد و از او میخواهد به جای سخن گفتن از خود، از عشق بگویند. در نهایت، شاعر به زیبایی و شیرینی عشق خود اشاره میکند و میگوید که عشق او همچون شکر در یک دکان خاص است.
هوش مصنوعی: شور و شوق زندگی به خاطر زیبایی دلبر ماست و دل مانند نغمهای است که چهرهات به رنگ گل ارغوانی میماند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم در کدامین حال و مکان با تو همراه شوم، ای دوست عزیز، زیرا آن جایی که تو قرار داری، برای ما به مانند آسمان ارزشمند است.
هوش مصنوعی: در دنیای وسیع و پر از تغییر، هیچ گاه بینام و بینشان نیستیم. در هر جایی که برویم، داستان و یاد ما همیشه باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: ما در سفرهای خود همیشه با دوستان و عشق زیبایی که داریم همراه هستیم و هر جا که برویم، کنترل و هدایتمان در دستان خودمان است.
هوش مصنوعی: با دوست خود باش و از او صحبت کن، نه از خودت، چون صحبت کردن از خود به ضرر ماست.
هوش مصنوعی: ما به شدت عاشق تو هستیم و جان و روح خود را برای تو فدای میکنیم. اکنون چهره ما که مانند زعفران درخشنده و زیبا است، گواه بر این عشق و احساس ماست.
هوش مصنوعی: گفتند قاسمی همه شکر میفروشد. او جواب داد: بله، اما شکر او از فروشگاه ماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهری به فتنه شد که فلانی از آن ماست
ما عشق باز صادق و او عشق دان ماست
آنجا که دست ماست درو حلقه زان اوست
وانجا که پای اوست سر و سجده زان ماست
هر دل که زیر سایهٔ زلفش نشان دهند
[...]
تا زندهایم، یاد لبش بر زبان ماست
ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست
گر فتنه میشویم بر آن روی، طرفه نیست
زیرا که یار فتنهٔ آخر زمان ماست
گیرم که مهر او ز دل خود برون برم
[...]
دولت قرین دولت صاحبقران ماست
دنیا به کام پادشه کامران ماست
سلطان اویس آنکه صفات جلال او
بیرون ز حد وهم و خیال و گمان ماست
ای آنشهی که گر تو بگوئی روا بود
[...]
عمریست تا خیال تو در عهد جان ماست
یاد تو مونس دل و ورد زبان ماست
در محنت فراق تو خون شد دل و هنوز
مهر تو در میان دل خون فشان ماست
بگذر به تربتم که پس از ما هزار سال
[...]
آن سرو راستی مگر از بوستان ماست
و این روی همچو گل مگر از گلستان ماست
آمد نسیم صبح که آرام جان رسید
گویی که بوی زلف بت دلستان ماست
آورد نکهتی به دماغ و دل ضعیف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.