گنجور

 
عبید زاکانی

دولت قرین دولت صاحبقران ماست

دنیا به کام پادشه کامران ماست

سلطان اویس آنکه صفات جلال او

بیرون ز حد وهم و خیال و گمان ماست

ای آنشهی که گر تو بگوئی روا بود

کافاق زنده کردهٔ فیض بیان ماست

بنیاد عدل محکم و بازوی دین قوی

از رای روشن و خرد خرده‌دان ماست

ارکان ظلم و قاعدهٔ جور منهدم

از سهم تیر و خنجر گیتی ستان ماست

روی زمین که غرقهٔ طوفان فتنه بود

امروز در حمایت گرز و سنان ماست

پشت و پناه خلق جهانی به امر خلق

احسان شامل و کرم بیکران ماست

دولت ملازمیست که با ما بزرگ شد

اقبال بنده‌ایست که از خاندان ماست

مفتاح ملک و ضامن ارزاق مرد و زن

شمشیر و تیر و خامهٔ گوهرفشان ماست

آنجا که از امور سپاهی سخن رود

نوک زبان تیغ و قلم ترجمان ماست

پیر و جوان متابع تدبیر ما شدند

تا رای پیر تابع بخت جوان ماست

خورشید پادشاه فلک شد از آنکه او

هر بامداد معتکف آستان ماست

اقبال پنج نوبت شاهی همی زند

اکنونکه هفت کشور عالم از آن ماست

از هر طرف که رایت ما جلوه میکند

تایید هم رکاب و ظفر هم‌عنان ماست

از فرش خاک برگذری تا فراز عرش

مردافکنی که پشت نماید کمان ماست

هر آرزو که خواسته‌ایم از خدای خویش

توفیق عهد کرده که آن در ضمان ماست

هرکس که هست در همه آفاق چون عبید

آسوده در حمایت حفظ و امان ماست

شاها زمان فتنه و آشوب و ظلم رفت

وامروز خوشترین زمانها زمان ماست

هنگام کین ز جملهٔ دشمن‌کشان ما

آوازهٔ بزرگی و نام و نشان ماست

ایزد دعای ما به کرم مستجاب کرد

زیرا دعای جان تو ورد زبان ماست

 
 
 
خاقانی

شهری به فتنه شد که فلانی از آن ماست

ما عشق باز صادق و او عشق دان ماست

آنجا که دست ماست درو حلقه زان اوست

وانجا که پای اوست سر و سجده زان ماست

هر دل که زیر سایهٔ زلفش نشان دهند

[...]

اوحدی

تا زنده‌ایم، یاد لبش بر زبان ماست

ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست

گر فتنه می‌شویم بر آن روی، طرفه نیست

زیرا که یار فتنهٔ آخر زمان ماست

گیرم که مهر او ز دل خود برون برم

[...]

ناصر بخارایی

عمریست تا خیال تو در عهد جان ماست

یاد تو مونس دل و ورد زبان ماست

در محنت فراق تو خون شد دل و هنوز

مهر تو در میان دل خون فشان ماست

بگذر به تربتم که پس از ما هزار سال

[...]

جهان ملک خاتون

آن سرو راستی مگر از بوستان ماست

و این روی همچو گل مگر از گلستان ماست

آمد نسیم صبح که آرام جان رسید

گویی که بوی زلف بت دلستان ماست

آورد نکهتی به دماغ و دل ضعیف

[...]

قاسم انوار

شور جهان ز شکر آن دلستان ماست

دل ارغنون و روی تو چون ارغوان ماست

من در تو خود کجا رسم؟ ای یار نازنین

کان جا که آستان تو آن آسمان ماست

بی نام و بی نشان نبود در بسیط دهر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه