قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

شور جهان ز شکر آن دلستان ماست

دل ارغنون و روی تو چون ارغوان ماست

من در تو خود کجا رسم؟ ای یار نازنین

کان جا که آستان تو آن آسمان ماست

بی نام و بی نشان نبود در بسیط دهر

هر جا که هست قصه نام و نشان ماست

ما همرهان و عشق دلاویز دلفروز

هر جا که می رویم عنان بر عنان ماست

با یار باش و قصه آن یار را بگو

از خود سخن مگو، که زیان در زیان ماست

ما عاشق توایم بصد جان و صد روان

اینک گواه ما رخ چون زعفران ماست

گفتند: قاسمی همه شکر فروش شد

گفتا: بلی، که شکر او از دکان ماست