گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

ای دوست، دلم راهوس باده حمراست

زان باده حمرا که درو نور تجلاست

مستان خرابیم، سراز پای ندانیم

این حیرت و دهشت همه از جودت صهباست

خواهی لقب از خضر کن و خواه مسیحا

عشقست بهر حال که او محیی موتاست

ای خواجه، اگر معرفتی نیست محالست

گر معرفتی هست، نصیب دل داناست

تا کی بلب جوی ز حیرت زدگانی؟

از جوی گذر کن که درین سوی تماشاست

از عشق جهانگیر، که عالم همه مستند

گر عشق و سلامت طلبی مایه سود است

قاسم ز سر کوی تو هرگز نشود دور

چون نور تجلی ز جبین تو هویداست