گنجور

 
قاسم انوار

السلام علیک، یا سندی

«انتموا سیدی و مستندی »

در تو دل عاشقست و حیرانست

«قد تحیرت فیک، خذ بیدی »

از ازل در تو مست و حیرانند

جمله جانها، که شاهد ابدی

گرچه دل خرده دان و زیرک بود

گنگ شد پیش صدمت صمدی

همه ذرات شاهدند که تو

شاهد جان و واهب خردی

هله! ای منکر طریقت عشق

عاشقان زبده اند و تو زبدی

منکر راه شیر مردانی

سگ به از تو، اگر درین عددی

گفت حق: «صد عن سبیل الله »

تو ازان زمره ای، ازان صددی

قاسمی در فنای محض رسید

از تجلی حضرت احدی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
جمال‌الدین عبدالرزاق

سخت آشفته جمال خودی

ورچه نوعیست این زبیخردی

قصد جانم چرا کنی چندین

نه بدین شرط دل همی ستدی

با من این شکل میکنی یا خود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

لب و دندان یار من نگرید

خوشی روزگار من نگرید

تیر دیدی که در کمان باشد

قامتش در کنار من نگرید

اختیار منست خوبی او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه