گنجور

 
قاسم انوار

جعل را چند ازین تحسین و تمکین؟

جعل اماره راهست و بد دین

جعل را گفتم: از سرگین گذر کن

بساتینست در صحن بساتین

جعل گفتا که: چون سرگین ببویم

مرا خوشتر ز تشمیم ریاحین

چنانم بوی سرگین تازه دارد

که شبنم در سحر بر برگ نسرین

جعل خود راست می گوید، چه گویم؟

که خود اصلش ز سرگینست و چامین

جعل در اصل خودضالست اما

ندارد آدمی این رسم و آیین

جعل گر آدمی بودی نبودی

ز طبع خویشتن در سجن سجین

جعل در اصل ذاتش کور بهتر

که کوری بهتر است از چشم کژبین

ریز، ای ساقی جان، بهر قاسم

شراب ارغوان در جام زرین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

اسب را باز کشیدی در زین

راه را کردی بر خانه گزین

راه بیداری آوردی پیش

دل من کردی گمراه و حزین

بدل و شق بپوشیدی درع

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

نور رویش به چشم او می بین

گل وصلش به دست او می بین

از سر جان روان چو ما برخیز

جاودان پیش عاشقان بنشین

ما حبابیم و عین ما آب است

[...]

قاسم انوار

الا! ای نفس، خودکامی و خودبین

از آن گشتی اسیر سجن سجین

چه چین در ابرو آوردی که گشتی

اسیر لعبتان چین و ما چین

جهان اندر جهان آواره گشتم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
شیخ بهایی

مرده دلانند بروی زمین

بهر چه با مرده شوم همنشین

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه