گنجور

 
قاسم انوار

«حمدلله » گفت رب العالمین

من چه گویم تا چه حکمت هاست این؟

آفتاب از ذره می خواهد مراد

مستعان خود گفت قول مستعین

چون دعا می خواست از هر پیرزن؟

سید السادات فخر المرسلین

عقد زلفش تاب و چین دارد بسی

«اطلبوا العلم و لو بالصین » ببین

راه بس دورست، ای صاحب قبول

از در تقلید تا عین الیقین

راه را رفتند مستان ازل

آمنین و سالمین و غانمین

در پس دیوار هستی مانده ای

آخر، ای دل، تا بکی باشی چنین؟

نقش خود بگذار و نقش دوست گیر

تا بدانی سر «خیرالوارثین »

قاسمی،در پیش نازش جان بده

ناز بردن خوش بود زان نازنین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

حکمتی بشنو به فضل ای مستعین

پاک چون ماء معین از بومعین

چون بهشتت کی شود پر نور دل

تا درو ناید ز حکمت حور عین؟

دل به حورالعین حکمت کی رسد

[...]

مسعود سعد سلمان

دین روز ای روی تو آگفت دین

می خور و شادی کن و خرم نشین

با می و می خوردن دین را چه کار

می خور و می نوش و قوی دار دین

هر گنهی کز می حاصل شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه