پیر مغان کجاست؟ که آن مرد دوربین
چون فکر در دل آمد و چون شیر در کمین
هرجا که هست پیر مغان، با هزار جان
ما را همیشه روی نیازست بر زمین
وصفش چگونه گویم و شرحش چسان دهم؟
آنرا که آفتاب عیانست بر جبین
هرچا که بینمش همه جانم جهان شود
زان مهر ذره پرور و زان ماه نازنین
با روی او حکایت «ایاک نعبد» است
با خوی او شفاعت «ایاک نستعین »
عالم بشیوه های ملاحت گرفته است
آن ماه دل فروز من، آن شاه راستین
پیر مغانه گفت و غلط گفت، قاسمی
پیر مغان مگوی، که نوریست راست بین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف و ستایش شخصیت "پیر مغان" میپردازد که به نوعی نماد حکمت و معرفت است. شاعر از او به عنوان فردی یاد میکند که همواره مورد نیاز و وجودش حس میشود. او را با آفتاب و ماه مقایسه میکند و نشان میدهد که حضورش چقدر تأثیرگذار و حیاتی است. شاعر در تلاش است تا وصف او را بیان کند، اما میداند که توصیف واقعی او فراتر از کلمات است. در نهایت، اشاره به این دارد که رفتاری که در زندگی انجام میدهیم، باید در راستای پرستش و طلب کمک از او باشد.
هوش مصنوعی: پیر مغان کجاست؟ آن مرد بینا که وقتی به فکر فرو میرود، همچون شیری در کمین میباشد.
هوش مصنوعی: هر کجا که پیر مغان حضور دارد، ما با تمام وجود به او نیازمندیم و همیشه مشتاقیم که در مقابل او سر به خاک بساییم.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم ویژگیهای او را بیان کنم و جزئیاتش را توضیح دهم؟ او به روشنی مانند آفتاب بر پیشانیاش میتابد.
هوش مصنوعی: هر بار که او را میبینم، تمام وجودم پر از زندگی و خوشبختی میشود. آن عشق کوچک و زیبایش مرا به شدت تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت بهطور خلاصه میگوید که وقتی به چهره و جمال او نگاه میکنیم، یادآور این است که تنها او را میپرستیم و وقتی به باطن و ویژگیهای او توجه میکنیم، به یاد میآوریم که تنها از او یاری میخواهیم.
هوش مصنوعی: ماه دلافروز من، که سلطان واقعی است، با زیباییهای خاص خود دلها را مجذوب کرده و همه را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: پیر مغان به اشتباه صحبت کرد، قاسمی پیر مغان را نگو؛ زیرا او حقیقت را به درستی نمیبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نه ای، ببین
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نهای ببین
ای خانه مبارک و باغ بآفرین
فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین
شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعید
مسعود با سعادت و سلطان راستین
تابود بود و از پس این تابود بود
[...]
ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین
مسعود شهریار زمان خسرو زمین
در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای
سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین
بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم
[...]
آن بت که هست چهرهٔ خور پیش او رهین
صد حلقه دارد از سه طرف هر طرف یمین
پیوسته در میانهٔ هر حلقهای دلی
چون خاتمی شده که کبودش بود نگین
گاهی ز تاب زلف به گل بر نهد کمند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.