باده می نوشم و سودای تو در سر دارم
آیت مصحف سودای تو از بردارم
زرعم اینست که کشتم بهمه عمر عزیز
من ندانم که ازین کشته چه بر بردارم
دل و جانم بچه کار آید امروز؟ که من
دل و جان شیفته زلف معنبر دارم
هم سرم در سر کار تو رود آخر کار
با خود این قاعده دیریست مقرر دارم
رحم کن بر دل عشاق ز الطاف کریم
خاصه من خسته، که معشوق ستمگر دارم
عشق و بیماری و درویشی و محنت بردن
از غم عشق تو این جمله میسر دارم
قاسمی را نظری کن، که دل از دست برفت
دل من آتش غم، سینه چو مجمر دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلبستگیاش به معشوق سخن میگوید. او در حال نوشیدن باده است و افکارش معطوف به معشوق است. شاعر از عمر خود که به خاطر عشق معشوق هدر شده، سخن میگوید و نمیداند چه باید با این عمر از دست رفته بکند. دل و جانش امروز به کار نمیآید، زیرا شیدای زلف معشوق است. او بر این نکته تأکید میکند که با وجود مشکلات، همواره به عشق میاندیشد و از الطاف معشوق میخواهد، بهویژه که خود را خسته و دردمند توصیف میکند. در پایان، شاعر از قاسمی درخواست نظر دارد تا او را از غمهایش رهایی بخشد، زیرا دلش پر از آتش عشق معشوق است.
هوش مصنوعی: من باده مینوشم و در فکر تو هستم. نشانهای از عشق تو را از قلبم دور نمیکنم.
هوش مصنوعی: من در تمام عمرم به خاطر گرانبهایی که در دست داشتم، خودم را کشتهام و حالا نمیدانم از این چیزی که از دست دادهام، چه بهرهای میتوانم ببرم.
هوش مصنوعی: آیا امروز دل و جانم به کار میآید؟ در حالی که من دل و جانم را به زلف زیبای تو سپردهام.
هوش مصنوعی: سرم همیشه درگیر توست و در نهایت هم باید به این نتیجه برسم که این وضعیت را برای همیشه پذیرفتهام.
هوش مصنوعی: بر دل عاشقان رحم کن و لطفی کن، بهویژه به من که خستهام، چون معشوقی دارم که با من بیرحمی میکند.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو، توانایی تحمل مشکلاتی چون عشق، بیماری، فقر و رنج را دارم.
هوش مصنوعی: به قاسمی نگاهی بینداز، که دل من از دست رفته است. دل من به اندازهای در آتش غم میسوزد که سینهام مانند مشعلی داغ و سوزان شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به سر کوی تو سوگند، که تا سر دارم
نیست ممکن که من از حکم توسر بردارم
حلقه شد پشت من از بار و من آهن دل
همچنان در هوست روی بدین در دارم
ای که در خواب غروری خبرت نیست که من؟
[...]
جگری تشنه تر از وادی محشر دارم
دم آبی طمع از ساقی کوثر دارم
گر گهر نیست مرا، چشم گهرباری هست
زر اگر نیست مرا، چهره چون زر دارم
همچنان داغ غریبی جگرم می سوزد
[...]
خم می هست، چه اندیشه ی محشر دارم
پشت چون آینه بر سد سکندر دارم
چون سبو، حیرت این خمکده ام برد از کار
دست برداشته از عالم و بر سر دارم
مایه ی مردم درویش، توکل باشد
[...]
این چه شورست که از شوق تو در سر دارم؟
دل پروانه و تمکین سمندر دارم
آهم از پرده دل بی تو شرر می بیزد
شیشه لبریز می و سینه پر آذر دارم
ای متاع دو جهان رنگ به عرض آورده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.