گنجور

 
قاسم انوار

بنادانان مگو سر حقایق

که هر گوشی سخن را نیست لایق

ولی گر فرصتی باشد توان گفت

بگوش جان عذرا، سر وامق

سخن از توبه و تقوی رها کن

ز مستی گو بسرمستان عاشق

دلی باید که اندر راه معنی

ز صفوت دم زند چون صبح صادق

اگر هشیار راهی نوش بادت

وگر مستی مکن بحث علایق

بجز عشقت درین ره کس ندیدم

امین خاطر و یار موافق

مگو با غافلان اسرار، قاسم

خلایق را نداند غیر خالق

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجیرالدین بیلقانی

شقیق النفس هات علی الشقائق

شرابی کان بدین وقت است لایق

گل اندر باغ می خندد چو معشوق

و قدیبکی السحاب بلحن عاشق

ادر بنت الکروم علی کرام

[...]

ادیب صابر

دلم را دیده عاشق کرد عاشق

که دل را عشق لایق بود لایق

مراد از دیده معشوق است معشوق

دلم پیوسته عاشق باد عاشق

بدان دلبر سپردم دل که دارد

[...]

حکیم نزاری

صراحی می زند بانگ اناالحق

بیا ساقی بده جام مروق

من از حلق صراحی می ننوشم

به وقت صبح تسبیح مصدّق

ببین بر چهره ی خوبان که از می

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه