واردات عاشقان کز عشق می آید بگوش
عشق می گوید: بگو و عقل می گوید: خموش!
در بیابان تمنی لاف مستی می زنند
عاقلان صاف پیما، عاشقان درد نوش
تا قیامت گر کنم شرحش نیاید در بیان
راز سر مستان توان دانست از بانگ سروش
واعظ و زاهد بسی دیدم ز حرص جام می
خرقها کرده گرو در خانهای می فروش
گر همی خواهی که سر عاشقی پیدا شود
همچو ابری بانگ می زن، همچو دریا می خروش
زاهدی دیدم خراب افتاده، گفتم: زاهدا
سر مگردان از طریقت، سر خود را باز پوش
عاشقان چون قاسمی حیران حکمت مانده اند
تا کی آرد حکم وحدت باده ما را بجوش؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تضاد عشق و عقل اشاره دارد. شاعر میگوید که عاشقان در حال شنیدن ندای عشق هستند، در حالی که عقل آنها را به سکوت دعوت میکند. او به توصیف حال و هوای عاشقان و عاقلان میپردازد و بیان میکند که مستان و عاشقان را نمیتوان به راحتی درک کرد. همچنین به زاهدانی که به حرص و طمع دچارند و بیشتر به ظواهر توجه میکنند، انتقاد میکند. در نهایت، شاعر بر اهمیت عشق و شور و شوق عاشقی تأکید میکند و از زاهدی که خود را از عشق دور کرده، انتقاد میکند. جملات به نوعی تأکید بر اهمیت عشق و عدم توانایی در بیان عمق آن دارد.
هوش مصنوعی: عاشقان همواره از عشق سخن میگویند و عشق به آنها اشاره میکند که از آنچه در دل دارند، صحبت کنند. اما عقل برعکس، به آنها میگوید که باید سکوت کنند و چیزی نگویند.
هوش مصنوعی: در بیابان، کسانی که به دنبال تمنا هستند، با افتخار از مستی صحبت میکنند. اما عاقلان و صاحبان خرد، با تعقل و صراحت مسیر خود را میپیمایند، در حالی که عاشقان به جای مستی، به درد و تحمل عشق دچارند.
هوش مصنوعی: تا قیامت هرچند بخواهم دربارهاش توضیح بدهم، نمیتوانم به درستی بیانش کنم. رازهای عارفان را تنها میتوان از صدای الهام الهی فهمید.
هوش مصنوعی: بسیاری از واعظان و زاهدان را دیدهام که به خاطر حرص و طمع، لباس زهد و پارسایی را کنار گذاشته و به دست فروشندگان شراب پناه بردهاند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی عشق خود را آشکار کنی، باید مانند ابری صدا بزنیم و همچون دریا به خروش بیفتیم.
هوش مصنوعی: زاهدی را دیدم که در حال نابودی و بیحال است. به او گفتم: ای زاهد، از مسیر خود منحرف نشو و به دنبال چیزهای غیرواقعی نرو، بلکه رازهای درونیات را کشف کن و بر آنها تمرکز کن.
هوش مصنوعی: عاشقان مانند قاسمی که در حیرت است، در تفکر و اندیشه درباره حکمت عشق ماندهاند. آنها منتظرند تا زمانی که نوشیدنی وحدت آنها را به جوش آورد و به شعور و شناخت عمیقتری نسبت به عشق برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست از قدر و خطر در هفت کشور هم کفوش
زین همی نازد ولیش و زان همی سوزد عدوش
گر عدو خواهد که در راه خلافش دم زند
نم نماند در دهانش دم بگیرد در گلوش
اوج علیین نخوانم همت عالیش را
[...]
مست و لایعقل گذشتم از در میخانه دوش
سالکی دیدم نشسته پیش پیر می فروش
گشته از دنیا و مافیها به کلی اختیار
از پی یک جرعه می بر باد داده عقل و هوش
مطربان افتاده بی خود هر یکی بر یک طرف
[...]
ای خریداران رویت عاشقان جان فروش
شور در مردم فتاد از عشق رویت رو بپوش
با قفاداران انجم ماه نتواند زدن
با رخت پهلو اگر خورشید باشد پشت روش
من خمش بودم مرا آورد شوقت در سخن
[...]
یار خرمن سوز ما گو روی گندمگون بپوش
ورنه خواهد سوخت خرمن هر کرا عقل است و هوش
روی گندمگون نمود و جان ما یک جو فروخت
از چه شد باز اینچنین گندم نمای جو فروش
شاهدان از گوشها کردند درها را رها
[...]
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِیفروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع
سخت میگردد جهان بر مردمانِ سختکوش
وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.