گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!

رویت مه بدرست،زهی طالع مسعود!

در بادیه محنت هجران،شب تاریک

بی نور رخت جان نبرد راه بمقصود

در باده و زاویه جز دوست ندیدیم

این راه بدانستم و این بادیه پیمود

از مسکن جانهاگل صد برگ بر آمد

تا سنبل سیراب تو بربرگ سمن سود

از حسن هویدا شود این عشق جهان سوز

این جا بشناسی صفت شاهد و مشهود

یک غمزه ز تو دادن و صد جان و دل از ما

بردند باقبال تو سودازدگان سود

حیران تو امروز نشد قاسم مسکین

تا هست چنین باشد و تا بود چنین بود