دیر آمدن شاه برآورد ز من دود
گر دیرتر آید برود جان و تنم زود
از بسکه همی دارم در سینه غم شاه
خون دل ریشم زره دیده بپالود
با پشت خم آگینم و با کام سم آگین
با چشم دم آلودم و با جان غم آلود
چون لاله رخم زردتر از چهره زر گشت
چون کوه تنم زارتر از کاه بفرسود
هرگه که حدیثی بشنیدم ز اراجیف
از درد تو بر جانم صد درد بیفزود
رنجورم و معذورم کز پادشهم دور
بی او فلکم رامش و آرامش پیمود
آنکو نبود مرده ولی نعمت خود را
جز ناله و فریاد بدو عقل نفرمود
بودند بریده ز من امید همه کس
ایزد بکرم بر من بیچاره ببخشود
هرچند بلا دیدم خشنودم از ایزد
بخشایش ایزد همه را دارد خشنود
هرکو بگه درد بایزد نزند دست
بر هرچه رود بر سر او باشد مأخوذ
این خلق ز دیر آمدن شاه چنانند
کز سبزه تهی بستان وز آب جدا رود
دلها همه پر درد و دهانها همه پر گل
رخها همه پر گرد و زبانها همه پردود
رنجور شد و بیم زده خلق زیانکار
تا شاه جهان آن ره دشخوار بپیمود
باز آمد و هزمان بشود ز آمدنش باز
این رنج همه راحت و این بیم زیان سود
با آفت بدگوی چنان باشد جانش
چون حال خلیل الله با آفت نمرود
از خصم کی آید بهمه حال که بهتر
کرد ار زر آگند ز گفتار زر اندود
پاینده همی باد بملک اندر چندان
کاین چرخ فلک باشد و این دور فلک بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از دیر آمدن شاه و تاثیر آن بر روح و جانش نگران است. او ابراز میکند که این انتظار و غم شاه مانند دودی در دلش نشسته و او را رنج میدهد. با هر خبری از شاه، دردهای بیشتری بر جانش میافزاید و به شدت دلتنگ و ناراحت است. او به یاری خداوند امید میبندد و با وجود تمام مصائب، امیدش را از دست نمیدهد. در نهایت، با بازگشت شاه، تمام دردها و رنجها به راحتی مبدل میشود و او به آرامش و شادی میرسد. شاعر خواسته است تا اهمیت حضور و رهبری درست شاه را نشان دهد و به آرامش جامعه تأکید کند.
هوش مصنوعی: تاخیر در آمدن شاه باعث ناراحتی و اضطراب من شده است. اگر او بیشتر تأخیر کند، ممکن است جان و جسم من از بین برود.
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که در دل دارم، چشمانم به شدت تحت فشار و رنج هستند و در حالتی از سوگواری به سر میبرم.
هوش مصنوعی: من با کمر خمیده و دهانی تلخ در انتظارم، با چشمانی اشکآلود و جانم پر از غم و اندوه.
هوش مصنوعی: صورت من مانند لالهای زرد شده و بدنم به حالتی افتاده و نزار دچار تغییر گشته است.
هوش مصنوعی: هر بار که داستانی از ناآرامیها و شایعات دربارهی تو میشنوم، بر دردهای دل من افزوده میشود.
هوش مصنوعی: حال من خوب نیست و دلیل آن هم دوری از پادشاهی است که برایم آرامش و شادی به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: کسی که نسبت به کسی که به او کمک کرده، بیاعتنا باشد و از او قدردانی نکند، جز ناله و فریاد چیزی ندارد و عقلش او را در این مورد راهنمایی نمیکند.
هوش مصنوعی: همه افراد از من قطع امید کردهاند، اما خداوند به من بیچاره رحم کرده و مرا مورد بخشش قرار داده است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مشکلات و سختیهایی را تجربه کردهام، از خداوند که بخشنده و مهربان است راضی و خوشنودم. او همواره همه را تحت لطف و رحمت خود قرار میدهد.
هوش مصنوعی: هر کس که درد خودش را بگوید و شکایت کند، باید بداند که قدرتی بر او حاکم است که نمیگذارد هر چه خواست بر او بگذرد.
هوش مصنوعی: این مردم به خاطر دیر آمدن شاه، به گونهای هستند که مانند باغی هستند که بیسبزه شده و آبش جدا شده است.
هوش مصنوعی: دلها همگی پر از اندوه و غم هستند، و در زبانها گلهایی از زیبایی بیان میشود. چهرهها به خاکی آلودهاند و زبانها مهیای گفتن درد و رنجاند.
هوش مصنوعی: خلق آسیبدیده و مضطرب شدند، زیرا شاه جهان برای پیمودن آن راه دشوار دچار مشکل شد.
هوش مصنوعی: او دوباره برگشت و وقتی که آمد، همه چیز در آن لحظه باعث آرامش شد و این ناراحتیها به راحتی تبدیل شد و این نگرانی درباره ضرر به نفع تبدیل شد.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی با بدگویی و طعنه روبهرو میشود، حال او مانند حال حضرت ابراهیم (خلیل الله) است که در مواجهه با نمرود، دشمن خود، قرار داشت. در واقع، این جمله به سختیها و نشیبهای زندگی اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه فرد باید با مشکلات و چالشها کنار بیاید.
هوش مصنوعی: از دشمن چه انتظاری میتوان داشت، وقتی که او را بهتر میشناسیم؟ آیا به راستی بهتر است که به طلا بپردازیم یا به گفتارهایی که تنها ظاهر زیبا دارند؟
هوش مصنوعی: امیدوارم که این ملک تا ابد برقرار بماند، همچنان که این آسمان و گردونهی زمان ادامه دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سلطان معظم ملک عادل مسعود
کمتر ادبش حلم و فروتر هنرش جود
از گوهر محمود و به از گوهر محمود
چونانکه به از عود بود نایرهٔ عود
ای کوی توام مقصد و ای روی تو مقصود
وی آتش عشق تو دلم سوخته چون عود
چه باک اگرم عقل و دل و جان بنماند
گو هیچ ممان زانکه تویی زین همه مقصود
در عشق تو جانم که وجود و عدمش نیست
[...]
ای آتش سودای توأم سوخته چون عود
کس را نه بر آید ز تمنای تو مقصود
خوبان جهان جمله گدایند و تو سلطان
شاهانه زمان جمله ایازند و تو محمود
گفتم که به کامی رسم از وصل تو لیکن
[...]
ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقصود
در طور عدم گشتن من وصل تو موجود
بنمود بعشاق جهان سکه مهرت
سیماب سرشک مژه بر روی زر اندود
سازم همه در مجلس غمهای تو چون چنگ
[...]
آن زلیخا هر چه او رو نمود
نام او را جمله یوسف کرده بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.