گنجور

 
قاسم انوار

زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود!

رویت مه بدرست،زهی طالع مسعود!

در بادیه محنت هجران،شب تاریک

بی نور رخت جان نبرد راه بمقصود

در باده و زاویه جز دوست ندیدیم

این راه بدانستم و این بادیه پیمود

از مسکن جانهاگل صد برگ بر آمد

تا سنبل سیراب تو بربرگ سمن سود

از حسن هویدا شود این عشق جهان سوز

این جا بشناسی صفت شاهد و مشهود

یک غمزه ز تو دادن و صد جان و دل از ما

بردند باقبال تو سودازدگان سود

حیران تو امروز نشد قاسم مسکین

تا هست چنین باشد و تا بود چنین بود

 
 
 
منوچهری

سلطان معظم ملک عادل مسعود

کمتر ادبش حلم و فروتر هنرش جود

از گوهر محمود و به از گوهر محمود

چونانکه به از عود بود نایرهٔ عود

قطران تبریزی

دیر آمدن شاه برآورد ز من دود

گر دیرتر آید برود جان و تنم زود

از بسکه همی دارم در سینه غم شاه

خون دل ریشم زره دیده بپالود

با پشت خم آگینم و با کام سم آگین

[...]

عطار

ای کوی توام مقصد و ای روی تو مقصود

وی آتش عشق تو دلم سوخته چون عود

چه باک اگرم عقل و دل و جان بنماند

گو هیچ ممان زانکه تویی زین همه مقصود

در عشق تو جانم که وجود و عدمش نیست

[...]

کمال خجندی

ای آتش سودای توأم سوخته چون عود

کس را نه بر آید ز تمنای تو مقصود

خوبان جهان جمله گدایند و تو سلطان

شاهانه زمان جمله ایازند و تو محمود

گفتم که به کامی رسم از وصل تو لیکن

[...]

قاسم انوار

ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقصود

در طور عدم گشتن من وصل تو موجود

بنمود بعشاق جهان سکه مهرت

سیماب سرشک مژه بر روی زر اندود

سازم همه در مجلس غمهای تو چون چنگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه