ای عشق توام در دو جهان مقصد و مقصود
در طور عدم گشتن من وصل تو موجود
بنمود بعشاق جهان سکه مهرت
سیماب سرشک مژه بر روی زر اندود
سازم همه در مجلس غمهای تو چون چنگ
سوزم همه بر آتش سودای تو چون عود
اقفال زر اندود ز ابواب سعادت
کس جز بمفاتیح هدایات تو نگشود
آخر نظری کن بدل غمزده یکبار
کاندر غم هجران تو یک باره بفرسود
نی نی،چو ترا بر دل من هجر مرا دست
با هجر تو دلشادم و با درد تو خشنود
چون شد بتقاضای تو راضی دل قاسم
سودش همه خسران شد و خسران همگی سود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی عمیق شاعر به معشوقهاش صحبت میکند. شاعر عشق را هدف وجودی خود در دنیا میداند و از احساسات عمیق و غم ناشی از دوری معشوق، سخن میگوید. او خود را مانند سازی در مجلس غم توصیف میکند که تنها با یاد تو میتواند بسوزد و درد را تحمل کند. او همچنین به این نکته اشاره میکند که هیچکس نمیتواند به سعادت واقعی دست یابد، مگر با هدایت معشوق. در انتها، شاعر با اشاره به حسرت و پشیمانی از جدایی، به این نتیجه میرسد که عشق واقعی در عین درد و رنج، رضایت و خوشبختی نیز به همراه دارد.
هوش مصنوعی: ای عشق، تو هدف و مقصود من در این دو جهان هستی. در حالی که من در نازایی و عدم به سر میبرم، پیوند من با تو همیشه موجود و برقرار است.
هوش مصنوعی: در دل عاشقان، عشق تو جلوهگر است؛ چهرهات درخشش خاصی دارد و مژههای تو چون قطرات نقرهای بر روی پوستی طلایی میدرخشد.
هوش مصنوعی: در میان افکار و احساساتم، برای بیان دردها و غمهای تو تمامی تلاشم را میگذارم و مانند سازی که بر اساس نواهای غمگین ساخته شده، میسوزم و جانم در آتش اشتیاق و عشق به تو میسوزد.
هوش مصنوعی: درهای خوشبختی با طلا پوشیده شدهاند و هیچکس جز با کلیدهای راهنماییهای تو نمیتواند آنها را بگشاید.
هوش مصنوعی: لطفاً یک بار به حال دلم که از غم دوری تو پر است، نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: ای دل، هرچند که دوری و جدایی تو مرا آزار میدهد، اما در عین حال، خوشحالم که با این درد تو آشنا شدم و به نوعی با آن کنار آمدهام.
هوش مصنوعی: وقتی که قاسم به خواستهات راضی شد، تمام نفعش به ضرر تبدیل شد و همه زیانها به سود تبدیل شدند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سلطان معظم ملک عادل مسعود
کمتر ادبش حلم و فروتر هنرش جود
از گوهر محمود و به از گوهر محمود
چونانکه به از عود بود نایرهٔ عود
دیر آمدن شاه برآورد ز من دود
گر دیرتر آید برود جان و تنم زود
از بسکه همی دارم در سینه غم شاه
خون دل ریشم زره دیده بپالود
با پشت خم آگینم و با کام سم آگین
[...]
ای کوی توام مقصد و ای روی تو مقصود
وی آتش عشق تو دلم سوخته چون عود
چه باک اگرم عقل و دل و جان بنماند
گو هیچ ممان زانکه تویی زین همه مقصود
در عشق تو جانم که وجود و عدمش نیست
[...]
ای آتش سودای توأم سوخته چون عود
کس را نه بر آید ز تمنای تو مقصود
خوبان جهان جمله گدایند و تو سلطان
شاهانه زمان جمله ایازند و تو محمود
گفتم که به کامی رسم از وصل تو لیکن
[...]
دل آینه صورت و معنیست عجب بود
کان شاهدما روی درین آینه ننمود
نه نه، چو صفا نبود هرگز ننماید
در آینه جان صفت شاهد و مشهود
در راه تو عشاق سر از پای ندانند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.