ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد دود
چه چاره سازم و درمان من چه خواهد بود
بنیم شب، همه مست خواب خوش باشند
من و خیال تو و نالهای درد آلود
فراق دوست بیک بار پایمالم کرد
کجاست دولت جاوید و طالع مسعود؟
اگرچه روی بحقند،ره نمی دانند
مقلد و متعصب،چنانکه گبر و یهود
بیا،ز صحبت مستان حق کناره مجوی
زیان کنی و کسی را زیان ندارد سود
نشان حق طلبی، رو بنوع انسان آر
بدان که قبله هر واجدست و هر موجود
ولی به مذهب قاسم ز معرفت دوری
نبود بود شناسی و بود را نابود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و شوق عمیق شاعر برای معشوق است. شاعر از سوز و شوق خود میگوید و نیازش به درمانی برای دلتنگیاش را ابراز میکند. در شبهایی که دیگران خواب خوش دارند، او تنها در خیال معشوق و در نالههای دردآلود خود غرق است. فراق دوست او را به شدت رنج میدهد و به دنبال سعادت و خوشبختی است. او بر این باور است که اگرچه برخی مردم حقیقت را نمیشناسند و به تعصب گرایش دارند، اما باید به دنبال حق و حقیقت باشند و از مصاحبت با مستان حق دور نشوند. در نهایت، شاعر به اهمیت معرفت و شناخت حقیقی اشاره میکند و از دوری خود به مذهب واقعی و شناخت عمیق انتقاد میکند.
هوش مصنوعی: از شدت عشق و دلتنگی تو، جان و دل من در آتش سوزان قرار گرفته و مانند دودی به هوا رفته است؛ حالا نمیدانم چه تدبیری برای خود بکنم و درمان این درد چه خواهد شد.
هوش مصنوعی: در این شب، همه در خواب دلپذیر غرق شدهاند، تنها من با خیال تو و نالههای دلخراش خودم بیدارم.
هوش مصنوعی: جدایی از دوست یکبار تمام زندگیام را بر باد داد. حالا باید بپرسم که خوشبختی ابدی و شانس خوب کجاست؟
هوش مصنوعی: این افراد اگرچه به ظاهر با ایمان و درستکارند، اما راه و حقیقت را نمیشناسند. مانند کسانی که به شدت به عقاید خود پایبندند و قادر به درک دیگر دیدگاهها نیستند، چه از پیروان ادیان دیگر باشند یا کسانی که به خرافات اعتقاد دارند.
هوش مصنوعی: بیا، از گفتگو با آدمهای شاد و سرحال دوری نکن، زیرا این کار به خودت آسیب میزند، در حالی که به دیگران هم ضرری نمیزنی.
هوش مصنوعی: حقطلبی نشانهای است که به نوع بشر میرسد، و باید بدانیم که هر چیزی که وجود دارد، به سوی یک حقیقت و هدف واحد گام برمیدارد.
هوش مصنوعی: ولی از نظر قاسم، شناختن حقیقت دشوار نبود؛ زیرا آگاهی از وجود و عدم، به نوعی شناخته شده و قابل درک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.