گنجور

 
قاسم انوار

ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد دود

چه چاره سازم و درمان من چه خواهد بود

بنیم شب، همه مست خواب خوش باشند

من و خیال تو و نالهای درد آلود

فراق دوست بیک بار پایمالم کرد

کجاست دولت جاوید و طالع مسعود؟

اگرچه روی بحقند،ره نمی دانند

مقلد و متعصب،چنانکه گبر و یهود

بیا،ز صحبت مستان حق کناره مجوی

زیان کنی و کسی را زیان ندارد سود

نشان حق طلبی، رو بنوع انسان آر

بدان که قبله هر واجدست و هر موجود

ولی به مذهب قاسم ز معرفت دوری

نبود بود شناسی و بود را نابود

 
 
 
رودکی

اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود

چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود

خدای را بستودم، که کردگار من است

زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود

همه به تنبل و بند است بازگشتن او

[...]

فرخی سیستانی

همی روی و من از رفتن تو ناخشنود

نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود

مرو که گر بروی باز جان من برود

من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود

مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو

[...]

ناصرخسرو

از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود

که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟

هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت

چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود

چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را

[...]

قطران تبریزی

خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود

هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود

نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد

پرندهای بهاری ز بوستان بربود

ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود

بدین بشارت فرخنده شاد باید بود

نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد

ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود

به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه