گنجور

 
قاسم انوار

مظهر ذات و صفت آدم و عالم باشد

جام جم راکه شنیدی دل آدم باشد

در ره عشق فناباش و سلیم و تسلیم

بعد ازین دعوی عشق از تو مسلم باشد

دل،که با عشق و محبت نبود محرومست

دل نباشد، به یقین خانه ماتم باشد

عاشقی را که بود در صفت معشوقی

جان او را ز خدا جام دمادم باشد

صفت بخت بلندست و نشان دولت

دل که در آتش سودای تو خرم باشد

اندرین راه مریدان طلب درد کنند

شیخ را داعیه آن که معمم باشد

مفتی وصوفی اگر چند سلیمند،اما

صوفی صاف یقینست که اسلم باشد

در ره عشق فنا شو، ز فنا فانی شو

بعد از آن قاعده عشق تو محکم باشد

قاسم،از ساقی جان جام لبالب بستان

هر کرا جام عظیمست معظم باشد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
کمال خجندی

با غم عشق تو دل کیست که محرم باشد

با لب لعل تو جان چیست که همدم باشد

هر کرا دولت سودای تو شد دامن گیر

فارغ از محنت و آسوده دل از غم باشد

نسبت روی تو چنان نتوان کرد به ماه

[...]

قاسم انوار

مست و مستور ندیدیم و گر هم باشد

این چنین نادره در ملک جهان کم باشد

پیش ما قصه به تزویر و به قرایی نیست

مرد عاشق بر ما اعلم و احکم باشد

رمز اسرار خدا را نتوان گفت بکس

[...]

نظیری نیشابوری

سازم آن می نمک‌آلود که بی‌غم باشد

افگنم مشک در آن حقه که مرهم باشد

هست راحت الم کلبه احزان بر من

غم از آن خانه کنم وام که ماتم باشد

هر شبم عشق به افسون نوی بندد خواب

[...]

عرفی

نخورم زخم در آن کوچه که مرهم باشد

نشوم کشته در آن شهر که ماتم باشد

خجل آن کشته که چون تیغ کشد غمزهٔ دوست

احتیاجش به دم عیسی مریم باشد

گفت و گوهای حکیمانه نیالاید عشق

[...]

صائب تبریزی

گر صفای حرم کعبه ز زمزم باشد

زمزم کعبه دل دیده پر نم باشد

تا نبندی ز سخن لب، نشود دل گویا

نطق عیسی ثمر روزه مریم باشد

دست حرص از دل سودازدگان کوتاه است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه