عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست
پیش دوران طریقت این سخن مشهور نیست
رمز مستان معانی را نداند عقل دون
صیدبازان حقیقت در خور عصفور نیست
عشق مستست و بتیغ تیز میگوید سخن
پیش مستان حقایق این سخن مستور نیست
گر تو صید دفتر بخوانی از حدیث عاشقان
عشق و نام نیک هرگز مثبت و مسطور نیست
من ز اسرار خدا هرگز کجا گویم سخن؟
یوسفم در قید زندان، موسیم بر طور نیست
عاشقی را همتی باید بغایت بس بلند
عشقبازی در خور آن زاهد مغرور نیست
قاسمی، سر خدا با جان سرگردان مگو
کین سخن ها در خور کیخسرو و فغفور نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و معانی عمیق آن است. شاعر میگوید که عاشقان در جمع یار خودند و این موضوع عادی نیست. او تأکید میکند که عقل نمیتواند به عمق معانی عشق پی ببرد و فقط مستان واقعی میتوانند این رموز را در یابند. عشق به نوعی مستی است که خود گویای حقایق عمیق است و در این میانه، شاعر به محدودیتهای زبان و زبانزد عشق اشاره میکند. او میگوید که عشق و نام نیک هرگز در قالب یک نوشته قابل بیان نیست و برای عشق حقیقی، اراده و همتی بسیار بالا نیاز است. همچنین، شاعر بر این نکته تأکید دارد که سخنهایی از اسرار الهی فراتر از درک عادی انسانهاست و در خور افراد خاصی است.
هوش مصنوعی: عاشقان وقتی که با محبوب خود هستند، این موضوع چندان غیرعادی نیست و در مسیر عشق، این صحبت چیز جدیدی به شمار نمیآید.
هوش مصنوعی: عقلهای معمولی نمیتوانند رازهای عمیق و حقیقی را درک کنند، چون شکارچیان حقیقت نمیتوانند به پرندگان کوچک و کماهمیت دست یابند.
هوش مصنوعی: عشق حالتی نشئهآور دارد و با زبانی تیز و برنده، درباره حقیقتها گفتگو میکند. این حقیقتها برای افرادی که در مستی عشق هستند، پنهان نیستند.
هوش مصنوعی: اگر تو در پی مطالعه و یادگیری از قصههای عاشقان باشی، هرگز نمیتوانی عشق و نام نیک را به صورت مستقیم و مشخص بنویسی یا تعریف کنی.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از رازهای خداوند صحبت کنم. من مانند یوسف در زندان گرفتار هستم و مانند موسی که بر کوه طور حاضر نیست.
هوش مصنوعی: عاشق باید همتی بسیار بزرگ و بلند داشته باشد؛ چراکه عاشقانه بازی و عشقورزی با آن زاهد مغرور مناسب نیست.
هوش مصنوعی: ای قاسمی، دربارهی خدا و مسائل روحانی صحبت نکن، چرا که اینگونه حرفها مناسب کیخسرو و فغفور نیست و فقط برای آنها نیست که بیان شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که بی خاک درت در دیده من نور نیست
گر مثل جان می رود، ترک توام مقدور نیست
روزی اندر کوی خودبینی قیامت خواسته
زانکه آه دردمندان کم ز نفخ صور نیست
رخ چه پوشی چون حدیث حسن تو پنهان نماند
[...]
عشق سطانیست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست
کس نمی بینم که مست عشق را پندی دهد
زانک کس در دور چشم مست او مستور نیست
دور شو کز شمع عشق آتش بنزدیکان رسد
[...]
گر بپرسی بندهٔ خود را، ز لطفت دور نیست
زانکه کس در بندگی چون بنده ات [مهجور] نیست
گر تو گویی در خداوندی بود غیر تو کس
یا چو من در بندگی و اخلاص این مقدور نیست
گر تو را بر حال زار من نظر نبود یقین
[...]
با تو است آن یار دائم وز تو یک دم دور نیست
گرچه تو مهجوری از او، وی ز تو مهجور نیست
دیده بگشا تا ببینی آفتاب روی او
کافتاب روی او از دیده ها مستور نیست
لیک رویش را بنور روی او دیدن توان
[...]
هرکه از دیدار جانان همچو من مهجور نیست
گر خبر ز اندیشهٔ دوری ندارد دور نیست
و آن که با سوز محبّت نیست چون پروانه گرم
گر همه ماه است شمع دولتش را نور نیست
ماه را گویی مگر نسبت به رویش کرده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.