گنجور

 
جهان ملک خاتون

گر بپرسی بندهٔ خود را، ز لطفت دور نیست

زانکه کس در بندگی چون بنده ات [مهجور] نیست

گر تو گویی در خداوندی بود غیر تو کس

یا چو من در بندگی و اخلاص این مقدور نیست

گر تو را بر حال زار من نظر نبود یقین

پیش اهل چشم و دانش این سخن معذور نیست

سایبان قدر تو بر طاق میناگون زدند

در قضاءِ قدر تو جز دشمنت ممهور نیست

تیغ قهرت می رباید سر ز خاقان فلک

لاجرم بر لشکر تو دشمنت منصور نیست

عاشقی چون من کجا افتد به دستت در جهان

زان سبب کاندر جهان مانند تو منظور نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode