قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست

پیش دوران طریقت این سخن مشهور نیست

رمز مستان معانی را نداند عقل دون

صیدبازان حقیقت در خور عصفور نیست

عشق مستست و بتیغ تیز میگوید سخن

پیش مستان حقایق این سخن مستور نیست

گر تو صید دفتر بخوانی از حدیث عاشقان

عشق و نام نیک هرگز مثبت و مسطور نیست

من ز اسرار خدا هرگز کجا گویم سخن؟

یوسفم در قید زندان، موسیم بر طور نیست

عاشقی را همتی باید بغایت بس بلند

عشقبازی در خور آن زاهد مغرور نیست

قاسمی، سر خدا با جان سرگردان مگو

کین سخن ها در خور کیخسرو و فغفور نیست