گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای که بی خاک درت در دیده من نور نیست

گر مثل جان می رود، ترک توام مقدور نیست

روزی اندر کوی خودبینی قیامت خواسته

زانکه آه دردمندان کم ز نفخ صور نیست

رخ چه پوشی چون حدیث حسن تو پنهان نماند

گل به صد پرده درون از بوی خود مستور نیست

گر گناهم هست در رویت نظر، معذور دار

زین گنه گر جان رود، این نیز چندان دور نیست

سنگ دربان ار چه مزد جانست نیز از در مران

کز پی مردن رسید اینجا، ولی مزدور نیست

پرسش من آمدی، وز دیدنت جان می رود

کشتنت، ای جان من پرسیدن رنجور نیست

در شب تاریک هجرانم به سر شد روزگار

چون توان کردن چون شمع بخت ما رانور نیست

دل ز سلطان خیال اقطاع غم شد، چون کنم

شحنه جان را ز سلطان خرد منشور نیست

گریه گر لشکر کشد ناله رهد گریه چه سود؟

چون هزار امید، بر یک کام دل منصور نیست

ای خیال یار صورت می کنی در دل مرا

صبر خسرو را رقم در دفتر شاپور نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

عشق سطانیست کو را حاجت دستور نیست

طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست

کس نمی بینم که مست عشق را پندی دهد

زانک کس در دور چشم مست او مستور نیست

دور شو کز شمع عشق آتش بنزدیکان رسد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
جهان ملک خاتون

گر بپرسی بندهٔ خود را، ز لطفت دور نیست

زانکه کس در بندگی چون بنده ات [مهجور] نیست

گر تو گویی در خداوندی بود غیر تو کس

یا چو من در بندگی و اخلاص این مقدور نیست

گر تو را بر حال زار من نظر نبود یقین

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
شمس مغربی

با تو است آن یار دائم وز تو یک دم دور نیست

گرچه تو مهجوری از او، وی ز تو مهجور نیست

دیده بگشا تا ببینی آفتاب روی او

کافتاب روی او از دیده ها مستور نیست

لیک رویش را بنور روی او دیدن توان

[...]

قاسم انوار

عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست

پیش دوران طریقت این سخن مشهور نیست

رمز مستان معانی را نداند عقل دون

صیدبازان حقیقت در خور عصفور نیست

عشق مستست و بتیغ تیز میگوید سخن

[...]

خیالی بخارایی

هرکه از دیدار جانان همچو من مهجور نیست

گر خبر ز اندیشهٔ دوری ندارد دور نیست

و آن که با سوز محبّت نیست چون پروانه گرم

گر همه ماه است شمع دولتش را نور نیست

ماه را گویی مگر نسبت به رویش کرده اند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه