در بزم یار بادهٔ ناخوشگوار نیست
از وهم درگذر، که درین گنج مار نیست
خاکم به باد داد غمش، طَرفه حالتی
کز جور دوست بر دل مسکین غبار نیست
ما درد یار را به دو عالم نمیدهیم
وندر دیار ما بجز از درد یار نیست
در راه عاشقی، که دو عالم طفیل اوست
عشقست کار مرد ولی مرد کار نیست
فیض حیوة میطلبی، یار مست باش
هر کس که یار مست نشد مست یار نیست
در سکر عشق فخر و مباهات میکنم
زان ساقئی که بادهٔ او را خمار نیست
قاسم چو غرق بحر سماعست، ای فقیه
از منع درگذر، که به دست اختیار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حالاتی است که عاشق به خاطر معشوق تجربه میکند. شاعر میگوید که در مجالس عاشقانه، بادهای ناخوشایند وجود ندارد و نیازی به ترس از دشمنیها نیست، زیرا عشق واقعی در دلهاست. او احساس میکند که غم معشوق، به این زندگی معنایی عمیق میبخشد و درد عشق را به هیچ چیز دیگری نمیفروشد. در مسیر عاشقی، عشق باید محور زندگی باشد، و هرکس نمیتواند در این راه بدون عشق زندگی کند. شاعر به این نکته اشاره میکند که در حال مستی عشق، فخر و مباهات را تجربه میکند و از نیکوییهای معشوق لذت میبرد. در انتها، به جستجوی حالتی از شادی و مستی در عشق توصیه میکند و یادآوری میکند که نباید از لذتهای زندگی کوتاه آمد.
هوش مصنوعی: در مهمانی یار، نگرانی و ناخرسندی وجود ندارد. به خیال و وهم خود اهمیت نده، زیرا در این دنیا خطر و مشکل جدیای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر حال و روز فردی است که به خاطر عشق و غم ناشی از آن، دچار درد و رنج شده است. او میگوید که غم عشق مانند گرد و غباری بر دلش نشسته، اما باوجود این مشکلات، همچنان از جانب دوستش دچار بیعدالتی و ناملایمات است و دلش به حال خود میسوزد. در واقع، در این حالت، از شدت احساسات و رنج، او مانند خاکی میشود که به باد رفته است.
هوش مصنوعی: ما درد و غم محبوب را به هیچ چیز دیگری در دنیا نمیفروشیم و در سرزمین ما جز درد و غم او چیزی دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، که تمام عالم به خاطر او وجود دارد، عشق کار مردان است، اما مردان خود کارایی ندارند.
هوش مصنوعی: اگر دنبال شادی و زندگی واقعی هستی، باید با معشوقی که در حال و هوای شاد و سرمست است همراه شوی. هر کسی که نتواند در همراهی با این شادی و سرمستی باشد، در واقع، عاشق واقعی نیست.
هوش مصنوعی: من در حالت نشئگی عشق، به خود میبالم و افتخار میکنم به خاطر آن پیمانهگری که شراب او هیچ نوع نشئه و خماری برایم ندارد.
هوش مصنوعی: قاسم در حال غرق شدن در لذتهای موسیقی و سماع است. ای فقیه، از منع و محدودیت بگذر، زیرا این کار ناشی از اراده و اختیار نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
[...]
کس را بر اختیار خدای اختیار نیست
بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
قسمت چنان که باید کردست در ازل
و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این
[...]
سروی بهراستی چو تو در جویبار نیست
نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست
جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست
یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست
زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود
[...]
آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست
آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
[...]
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.