تا با خودم از خودم خبر نیست
چون با یارم ز من اثر نیست
چندانکه دویدم اندرین کوی
از کوچه یار ره بدر نیست
ای زاهد خشک، بگذر از من
چون با تو مرا سر سفر نیست
در کوچه زاهدان رسیدم
از شیوه عاشقی خبر نیست
پروانه شدم بعشق آن شمع
این قصه حدیث مختصر نیست
هر دل که نظر نگه ندارد
در راه تو صاحب نظر نیست
قاسم بدری رسید، کان در
از شیوه دوست ره بدر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عمق عشق و کنارهگیری از دنیا و زاهدان اشاره میکند. او از خود بیخبر است زیرا تمام وجودش در عشق یار غرق شده است و هیچ نشانی از خودش در این عشق نمیبیند. با وجود همه تلاشها، نمیتواند از مسیری که به سمت یار میبرد، خارج شود. او از زاهدان میخواهد که از او بگذرند چون او در جستجوی عشق و معشوقه است و در دنیای زاهدانه جایی ندارد. همچنین، شاعر به پیروزی عشق اشاره میکند که در دل او شعلهور است و معتقد است هر کسی که در این راه بیخبر باشد، نمیتواند به درک حقیقت عشق برسد. در پایان، شاعر از قاسم بدری یاد میکند که در این مسیر، از شیوه دوستی خارج نمیشود.
هوش مصنوعی: زمانی که به خودم فکر میکنم، احساس میکنم که هیچ اطلاعی از خودم ندارم، چرا که وقتی با همسرم هستم، دیگر تاثیری از خودم در وجودم نمیبینم.
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که در این کوچهها دویدهام، راهی برای رسیدن به یار پیدا نکردهام.
هوش مصنوعی: ای زاهد خشک، از من عبور کن، زیرا من با تو احساس همنشینی نمیکنم.
هوش مصنوعی: در کوچههای زاهدان، وقتی به آنجا رسیدم، نشانی از روش و شیوه عاشقی نمیبینم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق آن شمع، به پروانه تبدیل شدم. این داستان ساده و کوتاهی نیست.
هوش مصنوعی: هر دلی که در عشق تو دقت و توجه نکند، نمیتواند به درستی درک کند و صاحب نظر باشد.
هوش مصنوعی: قاسم بدری آمد و در اینجا به شیوه دوست، راهی برای خروج از این وضعیت نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معشوقه از آن ظریفتر نیست
زان عشوهفروش و عشوهخر نیست
شهریست پر از شگرف لیکن
زو هیچ بتی شگرفتر نیست
مریمکدهها بسیست لیکن
[...]
از نیک و بد خودش خبر نیست
جز بر ره لیلیاش گذر نیست
دل خون شد و از توام خبر نیست
هر روز مرا دلی دگر نیست
گفتم که دلم به غمزه بردی
گفتا که مرا ازین خبر نیست
زر میخواهی که دل دهی باز
[...]
گر صبر دل از تو هست و گر نیست
هم صبر که چاره دگر نیست
ای خواجه به کوی دلستانان
زنهار مرو که ره به در نیست
دانند جهانیان که در عشق
[...]
ما را ز تو یک نفس به سر نیست
الا در تو دری دگر نیست
از منزل تو گذر ندارم
گر هست برون شوی وگر نیست
از تو چه نشان دهد به وجهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.