گنجور

 
قاسم انوار

بیار جان طلب کار را بحضرت دوست

ببین که با همه ذرات کون رو در روست

قلم برندی ما رفته است روز ازل

جزع چه سود کند؟ چون رقم چنین زد دوست

مرا ز خم تو یک جرعه ای تمام بود

بیار رطل محبت، چه جای جام و سبوست؟

بوصل ما چو رسیدی تو شاد و خرم باش

جهان و جان بعوض ده، که دولت نیکوست

رقیب گفت که: از یار می کنم شکوه

رقیب قصه غلط کرد، ماجری با اوست

ز پا فتاده ام، ای یار، یک نظر فرما

مرا ز جود تو، ای دوست، اینقدر مرجوست

بطعنه گفت که: قاسم ز عشق توبه کند

طریق توبه ز عاشق رسم نانیکوست