بوی جان میآید از باد صبا، این بو چه بوست؟
مشک را این حد نباشد، نکهت گیسوی اوست
چیست بو؟ واقف شدن از سر محبوب ازل
آنکه چون آیینه با ذرات عالم روبروست
جمله عالم بما پیداست، ما آیینه ایم
گر نباشد آینه، شاهد چه داند کونکوست؟
باده تا با جان ما واصل نگردد مست نیست
باده را مستی ز جان ما، نه از جام و سبوست
حد این سر نیست او را سجده کردن، لاجرم
سر بپیش افکنده ام، بیچاره من، از شرم دوست
من ز غمهای کهن هرگز ننالم، چون ترا
دولت تشریف غم ساعت بساعت، نوبنوست
جان بپیش دوست دادن دولتی باشد عظیم
قاسمی را در دو عالم خود همین یک آرزوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات عمیق و معنوی خود نسبت به محبوب و عشق میپردازد. او از بوی دلانگیز باد صبا و تأثیر آن بر روح سخن میگوید و به زیباییهایی که در گیسوی محبوب نهفته است اشاره میکند. شاعر همچنین به آینه اشاره میکند و توضیح میدهد که انسانها مانند آینهاند که تنها در حضور محبوب میتوانند خود را بشناسند. او میفرماید که مستی واقعی از جان و ارتباط با محبوب ناشی میشود، نه از شراب و ظرف آن. در انتها، احساس شرم و عزت در مقابل محبوب را بیان میکند و آرزوی فدا کردن جان خود برای او را به عنوان بزرگترین نعمت و آرزو در زندگی معرفی میکند.
هوش مصنوعی: بوی خوشی از نسیم صبحگاهی به مشام میرسد که انسان را به فکر فرو میبرد. این عطر چه عطری است؟ بوی مشک که معروف است اینقدر دلانگیز نیست، بلکه عطر گیسوی اوست که همه چیز را تحتتأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که درک و آگاهی از حقیقت عشق و زیبایی، همانند بازتاب نور در آینه، به ما امکان میدهد تا با تمام اجزای جهان ارتباط برقرار کنیم. محبت و عشق اصلی، سبب میشود که ما به عمق وجود خود و دیگران پی ببریم و از آنجا که محبوب ازلی و جاودانه است، این شناخت میتواند به ما بینش عمیقتری از جهان بدهد.
هوش مصنوعی: تمام آنچه در عالم وجود دارد برای ما مشخص و آشکار است. ما مانند آیینهای هستیم که همه چیز را بازتاب میدهد. اگر آیینه وجود نداشت، چگونه میتوانستیم شاهد و ناظر وجود چیزها باشیم؟
هوش مصنوعی: تا وقتی که شراب با وجود ما ارتباط برقرار نکند، ما مست نخواهیم شد. مستی ناشی از وجود ماست، نه از جام و ظرف.
هوش مصنوعی: این سر در حد و اندازهای نمیگنجد که بتوانم در برابر او سجده کنم، بنابراین سرم را به خاک افکندهام. چه بیچارهام، که از شرم محبوبم چنین کردهام.
هوش مصنوعی: من از غمهای قدیمی هرگز شکایت نمیکنم، زیرا تو در ساعات مختلف، همیشه با درد و غم مواجهای.
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، فدای دوست کردن نشانهای از بزرگترین سعادت و آرزویی است که آدمی میتواند در این دنیا و آن دنیا داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با خردمندی و خوبی پارسا و نیکخوست
صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست
گر خیال یاری اندیشند باری چون تو یار
یا هوای دوستی ورزند باری چون تو دوست
خاک پایش بوسه خواهم داد آبم گو ببر
[...]
من به قول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
کز نکورویان اگر بد در وجود آید نکوست
گر عرب را گفتگوئی هست با ما در میان
حال لیلی گو که مجنون همچنان در جستجوست
چون عروس بوستان از چهره بگشاید نقاب
[...]
مشک ریزان میجهد، باد صبا از کوی دوست
شاخهای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست
دوست میدارم نسیم صبح، راکو، در هوا
تا نفس میآیدش، جان میدهد بر بوی دوست
دوست را هر دو جهان، گرچه هوا دارند و من
[...]
حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست
گوش دار این حلقه را ای دل گرت سودای اوست
صبحگاهی می گرفتم عقد گیسویش به خواب
زان زمان دست خیالم تا به اکنون مشگ بوست
دل که چون گویست در میدان عشق آشفته حال
[...]
پیش آن سرو روان آب رخ من آب جوست
آب خورد سرو ما گویی مگر از آب روست
قاصد خونست ما را آنکه میگوئیم یار
دشمن جانست ما را آنکه میداریم دوست
از ضعیفی تار موئی شد وجودم، این عجب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.