دل من شیوه شیرین ترا دارد دوست
هر کجا شیوه شیرین، دل من بنده اوست
عاشق روی توام، از همه رو، در همه حال
قصه روی و ریا نیست، سخن روی بروست
زاهد، از ما مطلب شیوه زهد و تقوی
توبه و تقوی ما قصه سنگست و سبوست
دیده ات را عمشی هست، نمی بیند راست
دیده بگشا که ببینی: ز سما تا سمک اوست
زاهد از راه برون رفت و ندانم چون رفت؟
که برون رفتن ازین راه و را عادت و خوست
سخن از مردم جاهل نتوان کردن گوش
نیست واقف دل جاهل، نه ز مغز و نه ز پوست
قاسم خسته، دل و دین همه در راه تو باخت
خرقه صد پاره شد، ای دوست چه هنگام رفوست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و وابستگی خود به معشوق میپردازد و بیان میکند که دل او به شیوه دلنشین معشوق عجین شده است. او بر عشق واقعی و خالص خود تاکید میکند و از ظواهر ریاکارانه دوری میکند. زاهدان که به ظواهر تقوی میپردازند را مورد انتقاد قرار میدهد و میگوید که توبه و تقوی واقعی نیستند، بلکه فقط ظاهری و توخالی هستند. شاعر همچنین به دیدگاه افرادی که از عمق عشق بیخبرند، اشاره میکند و آنها را جاهل مینامد. در نهایت، او به حالتی از خستگی و ناتوانی در پی عشق اشاره میکند و از وضعیت خود که برای عشق معشوق همه چیز را از دست داده، ابراز ناامیدی میکند.
هوش مصنوعی: دل من به زیباییها و شیرینیهای تو وابسته است، هر جا که شیرینی باشد، دل من به آن جذب میشود و به دنبال آن میرود.
هوش مصنوعی: من به عشق چهره تو، در هر زمان و هر مکان پرداختهام. این داستان فقط درباره چهره و ظاهرت نیست، بلکه سخن واقعی درباره خود توست.
هوش مصنوعی: رویکرد عابد و زاهد به تقوی و توبه در حقیقت برای ما همچون داستانی بینیاز و بیحاصل است، مانند سنگ و سبو که هرگز به نتیجهای نمیرسند.
هوش مصنوعی: چشمانت از خواب غفلت بیدار نیست، همین حالا چشمهایت را باز کن تا حقیقت را ببینی: او از آسمان تا ستارهها وجود دارد.
هوش مصنوعی: زاهد از این مسیر خارج شد و نمیدانم چگونه رفت؟ زیرا اینجا خارج شدن از این راه طبیعی و عادت اوست.
هوش مصنوعی: نمیتوان دربارهٔ افراد نادان صحبت کرد، زیرا دل نادان از حقیقت بیخبر است و هیچچیز از عمق موضوع را درک نمیکند.
هوش مصنوعی: قاسم به خاطر عشق و علاقهاش به تو، تمام باورها و احساساتش را فدای تو کرده است. حالا لباس روحانیاش پاره و نابود شده، ای دوست، کی فرصت درست کردن این وضعیت پیش میآید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خدایی که معول به همه چیز بدوست
به رسولی که چو ایزد بگذشتی همه اوست
که به اقطاع نخواهم نه جهان بلکه فلک
نه فلک نیز مجرد فلک و هرچه دروست
هرگز از یاد نخواهد شدنم صحبت دوست
کی فراموش شود چون همه هستی من اوست
بی سهی سرو و سمن سای تو ایجان جهان
همچو اوراق دلم خون جگر تو بر توست
تا برفتی ز برم در نظرم قامت تو
[...]
دوستان بار من و دلبر و دلدار من اوست
من دگر دوست ندارم بجز این مونس دوست
فکر بسیار چه حاجت در رخش چون دیدم
گر بازم سر و گر نیز نظر هر دو نکوست
خوانده قصه طوبی که برآمده ز بهشت
[...]
دل من در خم چوگان دو زلفش چون گوست
که کند چاره ی درد دل ما را جز دوست
رود خون می رود از دیده ی من در غم او
دل سنگین نگارم مگر از آهن و روست
نام و ننگ و دل و دین در سر کارت کردم
[...]
آفتابیست جمالت که جهان پرتو اوست
همه را از همه رو روی بدان روی نکوست
تا جمال تو بدیدم خوش و خندان گشتم
همه شب ذکر دلم تا بسحر یا من هوست
بنده از دیدن دیدار تو گشتم فربه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.