مرا حالیست با جانان که جان در بر نمیگنجد
مرا سِرّیست با دلبر که دل در بر نمیگنجد
در جواب او
به گرما گر شود مویینه مویی درنمیگنجد
برون از جامه کتان مرا در بر نمیگنجد
چه حالات است در تشریف هرکس درنمییابد
چه اسرار است در دستار در هر سر نمیگنجد
به نزد اطلس و والا خیال شده بافی کن
که در جمع سبکروحان پریشان درنمیگنجد
تو هر عطری که میسوزی به زیر دامن جامه
ز شوق سوختن آن عطر در مجمر نمیگنجد
حریف صوف و کمخایم ندیم حبر و خارایم
مَحامِدگوی والایم سخن دیگر نمیگنجد
اگر باشد نهالی نرمدست و جامه خواب شرب
تفت از خرمی زیبد که در بستر نمیگنجد
ز بس رخت زمستانی که قاری در بر آورده
به هر بابی که در میآید او بر در نمیگنجد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره حالاتی است که فرد در عشق و دلدادگی تجربه میکند. شاعر بیان میکند که عشق و محبت او به محبوبش به اندازهای عمیق و شدید است که نمیتواند در قالبهای معمول و عادی گنجانده شود. او از احساسات و رازهایی سخن میگوید که فراتر از درک دیگران است و در خود نمیگنجد. همچنین، شاعر با استفاده از تمثیلها و تصاویری از طبیعت و اشیاء، به نشان دادن عمق این احساسات و ناگنجیدنی آنها در زندگی عادی میپردازد. احساسات او به حدی قوی و گستردهاند که ظروف و شرایط معمول نمیتوانند آنها را در خود جا دهند.
هوش مصنوعی: احساسی دارم با معشوقم که جانم در آغوشش جا نمیشود و رازی دارم با دلبر که دل من در کنار او نمیتوان گنجید.
هوش مصنوعی: وقتی گرم میشوم، موهایم به شدت برآمده میشوند و دیگر در لباس کتانم جا نمیشوند. چنین وضعیتی برای من قابل تحمل نیست.
هوش مصنوعی: هرکس حالات و ویژگیهای خاص خود را دارد که دیگران نمیتوانند به درستی درک کنند. همچنین، رازها و حقیقتهای عمیقتری در وجود هر فرد نهفته است که نمیتواند تنها در یک اندیشه یا تصویر ساده جا بگیرد.
هوش مصنوعی: به سراغ انسانهای بزرگ و با فکر برو و با آنها صحبت کن، زیرا در میان افرادی که روحشان سبک و بیقرار است، تو جایی نداری.
هوش مصنوعی: هر عطر و رایحهای که استشمام میکنی، به قدری جذاب و دلپذیر است که حتی شوق و هیجان آن در ظرفی کوچک نمیتواند جا بگیرد.
هوش مصنوعی: من همدم صوفیان و دوستان نابم، از سخنانی زیبا و باارزش بهرهمندم. دیگر سخنانی که در این مقام نیستند، در دلم نمیگنجند.
هوش مصنوعی: اگر درختی با لطافت و زیبایی وجود داشته باشد، مناسبتر است که در خواب شیرین غوطهور شود تا اینکه در بستر تنگ و محدود محصور گردد.
هوش مصنوعی: بهخاطر لباسهای زمستانی که قاری به تن دارد، هر بار که وارد میشود، به راحتی نمیتواند در، یا دَرِ جا را به خودش اختصاص دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخی داری که وصف آن به خاطر درنمیگنجد
شراب لذت دیدار در ساغر نمیگنجد
کسی را در دهان تنگ خود چندین شکر گنجد
که تو میخندی و اندر جهان شکر نمیگنجد
کجا چیده بود آن مو همه کز لب برون آری
[...]
من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمیگنجد
چنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمیگنجد
ز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از سر
به سودایت که این افسر، مرا در سر، نمیگنجد
بران بودم که بنویسم، مطول، قصه شوقت
[...]
حدیث حسن او چون گل به دفتر درنمیگنجد
از آن عارض به جز خملی در این دفتر نمیگنجد
نگویند آن دهان و لب ز وصفت آن میان رمزی
چو آنجا صحبت تنگست مویی درنمیگنجد
به آن لب ساقیا گویی برابر داشتی می را
[...]
چنان پر شد دل از دلبر که دل در بر نمیگنجد
وگر گنجد دل اندر بر، در او دلبر نمیگنجد
اگر پروانهٔ عشقی، در آتش بال و پر میزن
که اینجا حضرت شمع است، بال و پر نمیگنجد
ترا زحمت شد ای زاهد، که بشکستی سبوی ما
[...]
مرا حالی است با جانان که جانم درنمیگنجد
چه سوداییست عشق او که در هر سر نمیگنجد
خرابات است و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
در این خلوتسرای دل به جز دلبر نمیگنجد
چو غوغاییست دردا و که در هر دل نمیباشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.