رخی داری که وصف آن به خاطر درنمیگنجد
شراب لذت دیدار در ساغر نمیگنجد
کسی را در دهان تنگ خود چندین شکر گنجد
که تو میخندی و اندر جهان شکر نمیگنجد
کجا چیده بود آن مو همه کز لب برون آری
ز تنگی در دهان تو چو مویی در نمیگنجد
خیالت چون به چشم آمد، برون شد مردم چشمم
که در یک دیده مردم دو مردم در نمیگنجد
مرا سودای آن خط همچو دفتر ساخت تو بر تو
بگردانم ورق اکنون که در دفتر نمیگنجد
درآ در چشم و بیرون کن خیالات دگر کآنجا
نگنجد مو که دو سلطان به یک کشور نمیگنجد
مرا گویی که دل بر یار دیگر نه، نهم، لیکن
همین در دل تو میگنجی، کس دیگر نمیگنجد
ز هجرت موی شد خسرو، ولی از شادی وصلت
ببین آن موی را باری که در کشور نمیگنجد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عشق اشاره دارد و بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره محبوبش است. شاعر میگوید که زیبایی و جذابیت محبوبش به قدری زیاد است که هیچ توصیفی قادر به بیان آن نیست. او به شکلی نمادین به می و شادی ناشی از دیدن محبوب اشاره کرده و تصریح میکند که دلش نمیتواند به کسی جز او راه یابد. همچنین، شاعر با استفاده از تصاویری از مو و لب، سعی دارد تا عمق عشق و احساسات خود را منتقل کند و نشان دهد که عشق واقعی در دل نمیتواند جایی برای دیگران داشته باشد. در کل، این شعر بازتابی از عشق آتشین و بیحد و مرز شاعر به معشوقش است.
هوش مصنوعی: چهرهای داری که هیچکسی قادر به توصیف آن نیست و لذت دیدن تو را نمیتوان در هیچ ظرفی گنجاند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که چگونه وجود یک شخص خاص و لبخند او، داشتن شادی و شیرینی را به دیگران منتقل میکند. اگرچه ممکن است در شرایطی کم و محدود زندگی کنند، اما خوشرویی و لبخند او به اندازهای شیرین و دلپذیر است که میتوان آن را با گنجینهای از شکر مقایسه کرد. در واقع، شیرینی و خوشحالی او به قدری زیاد است که هیچ چیز دیگری در دنیا نمیتواند با آن مقایسه شود.
هوش مصنوعی: موهایی که از لبهها بیرون میزنند، در کجا گذاشته شدهاند؟ چرا که آنها به قدری در دهان تو تنگاند که حتی یک تار مو هم در آن جا نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد تو میافتم، دیگر هیچ کس دیگر را نمیبینم؛ زیرا در یک نگاه، نمیتوان دو نفر را جا داد.
هوش مصنوعی: من به عشق آن خط تو، همچون ورقهای دفتر شوق زیادی دارم. اکنون که در هیچ دفتری جا نمیشود، دلم میخواهد دوباره به تو نگاه کنم.
هوش مصنوعی: وارد چشمانم شو و خیالهای دیگر را کنار بزن، زیرا در اینجا جایی برای هیچ کس دیگر نیست، چون دو پادشاه در یک سرزمین نمیتوانند وجود داشته باشند.
هوش مصنوعی: میگویی که من نباید به کسی جز تو دل ببندم، اما در حقیقت، تو در دل من جای داری و هیچکس دیگری نمیتواند در این دل جا بگیرد.
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر دوری و هجرت موهایش سفید شده، اما باید ببینی که چقدر از شادی وصل تو به او اضافه شده، به گونهای که این شادی در هیچ کشور و جایی جا نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمیگنجد
چنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمیگنجد
ز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از سر
به سودایت که این افسر، مرا در سر، نمیگنجد
بران بودم که بنویسم، مطول، قصه شوقت
[...]
حدیث حسن او چون گل به دفتر درنمیگنجد
از آن عارض به جز خملی در این دفتر نمیگنجد
نگویند آن دهان و لب ز وصفت آن میان رمزی
چو آنجا صحبت تنگست مویی درنمیگنجد
به آن لب ساقیا گویی برابر داشتی می را
[...]
چنان پر شد دل از دلبر که دل در بر نمیگنجد
وگر گنجد دل اندر بر، در او دلبر نمیگنجد
اگر پروانهٔ عشقی، در آتش بال و پر میزن
که اینجا حضرت شمع است، بال و پر نمیگنجد
ترا زحمت شد ای زاهد، که بشکستی سبوی ما
[...]
مرا حالی است با جانان که جانم درنمیگنجد
چه سوداییست عشق او که در هر سر نمیگنجد
خرابات است و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
در این خلوتسرای دل به جز دلبر نمیگنجد
چو غوغاییست دردا و که در هر دل نمیباشد
[...]
مرا حالیست با جانان که جان در بر نمیگنجد
مرا سِرّیست با دلبر که دل در بر نمیگنجد
به گرما گر شود مویینه مویی درنمیگنجد
برون از جامه کتان مرا در بر نمیگنجد
چه حالات است در تشریف هرکس درنمییابد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.