امروز منم شهرهٔ عالم ز نحیفی
عمریست که از ضعف فتادم به زبان ها
گو یار مخوان نامه ی ما را که خود از شوق
آید به سخن صفحه چو اوراق زبان ها
کج را به تکلف نتوان راست نمودن
کی تیر توان ساختن از چوب کمان ها
گشتم به هوای دم شمشیر بتان خاک
از سنگ مزارم بتراشید فسان ها
عمریست که از شوق خدنگ تو به هر سو
در دشت هوس خاک نشینند نشان ها
از یاد بتان تا نرود قتل غنی زود
بست از رگ جان رشته بر انگشت سنان ها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نام تو در هر دهنی ورد زبانها
اندر حجب از درک یقین تو گمانها
هر ذرهٔ اشبا که بر او نقش وجودیست
تسبیح تو گویند به انواع لسانها
آیات تو بر دفتر ایام [و] لیالی
[...]
از بس که خورم بر جگر از طعنه سنانها
خون شد جگر ریش من از زخم زبانها
دانی که چه بس تیر نهان خوردهام از تو
پیش آی که تا باز دهم با تو نشانها
من با تو چه گویم که زمانی که تو آیی
[...]
ای عشق تو آتش زده در خرمن جانها
وز سوز غمت سوخته دلها و روانها
خون شد دل عشاق ز دست الم عشق
شرح غم عشق تو برونست ز بیانها
از شوق جمال تو دل چرخ پرآتش
[...]
ای شانهکش طره نعت تو زبانها
وی دانهکش خرمن مدح تو بیانها
کم نیست جگرداری پیران ز جوانها
کار دم شمشیر کند پشت کمانها
مفتاح نهانخانه اسرار، خموشی است
تا چند بگردی چو زبان گرد دهانها؟
گویایی جانهاست به گفتار تو موقوف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.