از بس که خورم بر جگر از طعنه سنانها
خون شد جگر ریش من از زخم زبانها
دانی که چه بس تیر نهان خوردهام از تو
پیش آی که تا باز دهم با تو نشانها
من با تو چه گویم که زمانی که تو آیی
بیخود شوم از شوق وصال تو زمانها
آن چشم و چراغی که به بالین تو تا روز
سوزد همه شب شمعصفت رشته جانها
مرغ دلم از جای شد آن لحظه که از ناز
ابروی بلند تو برآورد کمانها
شاهان همه رندان در میکده گشتند
یعنی که چنینها شود از عشق چنانها
امروز عیان شد که نداری سر اهلی
بیچاره غلط داشت به مهر تو گمانها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج دل ناشی از عشق صحبت میکند. او به زخمهای زبان و طعنههای دیگران اشاره میکند که بر روحش تاثیر گذاشته و جگر او را خونین کرده است. او از تیرهای پنهانی که از معشوقش خورده یاد میکند و از شوق دیدار او به بیخودی دچار میشود. شاعر به زیبایی چشمان معشوق و احساسی که در او ایجاد میکند، اشاره میکند و بیان میکند که چگونه عشق او را به خانههای میکده و رنجهای عشق سوق داده است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که معشوقش وفادار نیست و گمان عاشقانهاش به خطا بوده است.
هوش مصنوعی: به خاطر طعنهها و زخم زبانهایی که میخورم، دلم به شدت آسیب دیده و پر از درد و رنج شده است.
هوش مصنوعی: میدانی چقدر از عشق و احساسات پنهانیام را تحمل کردهام؟ بیا و نزدیکتر بیا تا بتوانم نشانههایم را با تو در میان بگذارم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه بگویم وقتی که تو میآیی، زیرا در آن لحظه از خوشحالی به خودم نمیتوانم بیایم و زمان برایم معنایی ندارد.
هوش مصنوعی: آن نوری که در کنار تو تا روز روشن میماند، مانند شمعی است که شبها روشنایی میبخشد و جانها را به هم پیوند میدهد.
هوش مصنوعی: پرندهی قلبم در آن لحظه پرواز کرد که ابروی بلند تو به شکل کمانی از ناز برافراشته شد.
هوش مصنوعی: شاهان همگی به میکده رفتند و در آنجا به رندان تبدیل شدند، یعنی عشق این تغییرات را در انسانها ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: امروز روشن شد که این بیچاره که فکر میکرد محبت تو واقعی است، اشتباه کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عشق تو آتش زده در خرمن جانها
وز سوز غمت سوخته دلها و روانها
خون شد دل عشاق ز دست الم عشق
شرح غم عشق تو برونست ز بیانها
از شوق جمال تو دل چرخ پرآتش
[...]
ای شانهکش طره نعت تو زبانها
وی دانهکش خرمن مدح تو بیانها
کم نیست جگرداری پیران ز جوانها
کار دم شمشیر کند پشت کمانها
مفتاح نهانخانه اسرار، خموشی است
تا چند بگردی چو زبان گرد دهانها؟
گویایی جانهاست به گفتار تو موقوف
[...]
ای آینهٔ حسن تمنای تو جانها
اوراق گلستان ثنای تو زبانها
بیزمزمهٔ حمد تو قانون سخن را
افسرده چو خون رگ تار است بیانها
از حسرت گلزار تماشای تو آبست
[...]
ای نام خوشت جوهر شمشیر زبانها
پیوسته ازاین سلسله زنجیر بیانها
روز ازل از بهر نثار قدم تو
محزون شده در مخزن دل نقد روانها
آن دم که نبود از غم و شادی اثری بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.