تا کیم دود شکایت ز بیان برخیزد
بزن آتش که شنیدن ز میان برخیزد
می رمی از من و خلقی به گمانست ز تو
بی محابا شو و بنشین که گمان برخیزد
گر دهم شرح عتابی که به دلها داری
دود از کارگه شیشه گران برخیزد
با قدت سرو چو شخصی ست که ناگه یکبار
بیخود از جا ز هجوم خفقان برخیزد
به چه گیرند عیار هوس و عشق دگر
رسم بیداد مبادا ز جهان برخیزد
کشته دعوی پیدایی خویشیم همه
وای گر پرده ازین راز نهان برخیزد
زینهار از تعب دوزخ جاوید مترس
خوش بهاری ست کزو بیم خزان برخیزد
ناله برخاست دم جستن از آتش ز سپند
کو شگرفی که چو ما از سر جان برخیزد
جزوی از عالمم و از همه عالم بیشم
همچو مویی که بتان را ز میان برخیزد
عمرها چرخ بگردد که جگر سوخته ای
چون من از دوده آذرنفسان برخیزد
گر دهم شرح ستمهای عزیزان غالب
رسم امید همانا ز جهان برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق خود درباره عشق، درد و گناه میپردازد. او با استفاده از استعارههای مختلف، به موضوعاتی چون شکایت، عتاب، و رازهای پنهان اشاره میکند. شاعر از حالاتی که در اثر عشق و هوس به وجود میآید، سخن میگوید و نگران عواقب ظهور حقایق پنهان است. همچنین، از مصائب و رنجهایی که بر دوش انسانها سنگینی میکند، صحبت میکند و به ناپایداری زندگی و احتمال زوال امیدها اشاره مینماید. در نهایت، او حس مشترکی را که در بین انسانها وجود دارد و به همهی افراد مربوط میشود، توصیف میکند.
هوش مصنوعی: تا کی باید به شکوایهها و دردها ادامه داد؟ بیا آتش بر افروز و اجازه بده تا صدای حقیقت از دل شنیده شود.
هوش مصنوعی: تو از من دور میشوی و مردم گمان میکنند که این دوری بیدلیل است. بیپروا به من نزدیک شو و بمان، زیرا این گمانها از بین میروند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم احساسات و خشم تو را توضیح دهم که در دلهایت وجود دارد، به قدری شدید است که دود از کارگاه شیشهگران بلند میشود.
هوش مصنوعی: با قامت تو، مانند درخت سر به فلک کشیدهای هستی که ناگهان به خاطر فشار و تنگنایی که دارد، از جا بلند میشود.
هوش مصنوعی: به چه نوعی میتوان به عیار هوس و عشق پرداخت، و دیگر چه رسم بیعدالتیای باشد که نکند بر اثر آن، جهان از حرکت بایستد؟
هوش مصنوعی: ما همه درگیر جنگ بر سر خودنماییامان هستیم و افسوس که اگر پرده از این راز پنهان کنار برود، چه عواقبی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که از عذاب همیشگی دوزخ بپرهیزی. این دنیا مثل بهار است، اما ممکن است به ناگاه فصل سرد و تلخ خزان شروع شود.
هوش مصنوعی: از دل سوزان آتش، نالهای به گوش میرسد. آیا آن سپند بزرگ، که مانند ما از جان خود برمیخیزد، نمیتواند جان بگیرد؟
هوش مصنوعی: من بخشی از این جهانم و در واقع از همه موجودات مهمتر هستم، مانند مویی که از میان موهای دیگر بلند شده باشد.
هوش مصنوعی: سالها میگذرد و زمان به دور خود میچرخد، اما کسی مانند من که دلی سوخته دارد و از آتش درد رنج میبرد، پا به میدان خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره ظلمهایی که عزیزانم به من کردهاند صحبت کنم، به یقین امیدم از دنیا قطع خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دلم چون غمت ای سرو روان برخیزد
همچو سرو این تن من بیدل و جان برخیزد
من گمانم تو عیان پیش تو من محو به هم
چون عیان جلوه کند چهره گمان برخیزد
چون رسد سنجق تو در ستمستان جهان
[...]
عاشق اول ز سر جان و جهان برخیزد
آنگه اندر پی آن راحت جان بر خیزد
جان و جانان نشود هر دو میسر با هم
هر که این میطلبد از سر آن بر خیزد
در ره عشق کسی گرم روی داند کرد
[...]
هر که مردانه به عشق از سر جان برخیزد
در نخستین قدم از هر دو جهان برخیزد
در قیامت که به بوی تو شود جان زنده
تنم از جان به وفای تو روان برخیزد
چون سر از خاک برآرم گل رویت بینم
[...]
پیش روی تو دلم از سر جان برخیزد
جان چه باشد ز سر هر دو جهان برخیزد
عاشق سوخته گر بر سر خاکش گذری
از لحد نعره زنان رقص کنان برخیزد
در میان من و تو پیرهنی مانده حجاب
[...]
چشم مست تو گر از خواب گران برخیزد
سبک از هر طرفی فتنه دوان برخیزد
کر کلاله ز گل چهره براندازی باز
ناله از جان و دل پیر و جوان برخیزد
سر و بالای تو گر سوی چمن میل کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.