هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست
سروها دیدم در باغ و تأمل کردم
قامتی نیست که چون تو به دلآرایی هست
ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست
نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست
نه تو را از من مسکین نه گل خندان را
خبر از مشغلهٔ بلبل سودایی هست
راست گفتی که فرج یابی اگر صبر کنی
صبر نیکست کسی را که توانایی هست
هرگز از دوست شنیدی که کسی بشکیبد؟
دوستی نیست در آن دل که شکیبایی هست
خبر از عشق نبودست و نباشد همه عمر
هر که او را خبر از شنعت و رسوایی هست
آن نه تنهاست که با یاد تو انسی دارد
تا نگویی که مرا طاقت تنهایی هست
همه را دیده به رویت نگرانست ولیک
همه کس را نتوان گفت که بینایی هست
گفته بودی همه زرقند و فریبند و فسوس
سعدی آن نیست ولیکن چو تو فرمایی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان زیباییهای معشوق میپردازد و او را به صورت ویژهای وصف میکند. او میگوید هیچ کس به زیبایی و دلآرایی معشوقش نیست و حتی سایر زیباییها مانند سروها و بلبلها نیز در مقابل او کمرنگ به نظر میرسند. شاعر همچنین به دوستی و عشق اشاره میکند و میگوید صبر در عشق اهمیت دارد و هر کسی که از عشق خبر دارد، باید با شکیبایی به آن بپردازد. به طور کلی، شعر به تحسین و عشق نسبت به معشوق میپردازد و بر زیباییهای او تأکید دارد.
هر آنچه از ملاحت و زیبایی در باب چهرهٔ تو بگویند و نیز آنچه از شنگی و دلربایی چشمانت بر زبان آرند همهٔ اینها در روی و چشم تو وجود دارد. [ شوخی: بی باکی و جسارت در عشق ورزیدن / رعنایی: زیبایی حسن و جمال و دلربایی، غنج و ناز / تناسب: روی، چشم ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هوش مصنوعی: در باغ سروهایی را دیدم و متوجه شدم که هیچیک از آنها به زیبایی و دلربایی تو نیستند.
ای کسی که بلبل مانند تو قادر به سخندانی و نغمه سرایی نیست، حتی نمی توان طوطی را هم در برابر تو شکر شکن دانست. [ شکر خایی: شیرین زبانی / تشبیه مضمر و تفضیلی: تشبیه سخندانی و شیرین زبانی معشوق به بلبل و طوطی و بر تری معشوق بر آن دو ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای محبوب من، نه تو از حال زار من خبری داری، نه گل خندان از شور و غوغای بلبل عاشق . [ مسکین: درویش و آن که هیچ ندارد، حقیر و ضعیف / مشغله: هیاهو، شور و غوغا، کار و بار و هر چیزی که شخص را به خود مشغول کند / سودایی: سودا زده و گرفتار عشق / تشبیه مضمر: شاعر به بلبل و معشوق به گل خندان مانند شده است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اینکه گفتی اگر شکیبایی پیشه کنی، گشایشی در کارت حاصل می شود، سخن درستی است، اما برای کسی که تاب شکیبایی دارد. [ فرج یافتن: گشایش و رهایی یافتن / تلمیح: مصراع اول اشاره است به سخن معروف : الصّبر مِفتاحُ الفَرَج ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
آیا تاکنون شنیده ای که کسی بتواند دوری دوست را تحمل کند؟ به راستی در قلبی که شکیبایی وجود داشته باشد، دوستی و عشق وجود ندارد. [ شکیبیدن: صبر و بردباری پیش گرفتن / جناس زاید: دوست، دوستی / دوستی: عشق و محبت ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هر کس از سرزنش و رسوایی آگاهی دارد و بدان می اندیشد و از آن می هراسد، هرگز از عشق خبری نداشته و ندارد. [ شنعت: سرزنش و ملامت ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
کسی که با یاد و خاطرهٔ تو انس و الفتی دارد، تنها نیست، پس مپندارید که من طاقت تنهایی دارم، بلکه یاد تو نمی گذارد جدایی مرا از پای در آورد. [ انس: الفت و دوستی ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
چشم همه به تو می نگرد، اما نمی توان گفت هر چشمی بصیرت دارد و تو را آنچنانکه هستی می بیند. [ نگران: صفت فاعلی، نگرنده و ناظر / ولیک: حرف ربط در معنی استدراک است، اما، ولی / بینایی: بصیرت ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای دوست، گفته بودی که مردم روزگار، همه اهل ریا و فریب و تمسخرند. سعدی از این گونه نیست، ولی چنانچه تو این اوصاف مذموم را به وی نسبت دهی می پذیرد.[ زرق: ریا، نفاق و دروغ / فسوس: حیله، آزار، جفا، سرزنش ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱۰
گفته بودی همه زرقند و فریبند و فسوس
سعدی آن نیست ولیکن چو تو فرمایی هست
گفتی از اهل زمان نیست وفایی کس را
بنده را هست ولیکن چو تو فرمایی نیست
تا نگویی که مرا بی تو شکیبایی هست
یا دل غمزده را طاقت تنهایی هست
نی مپندار که از دوری روی تو مرا
راحت زندگی و لذت برنایی هست
مکن اندیشه که تا دور شدی از چشمم
[...]
در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست
دل شیدای مرا با تو تمنایی هست
در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم
گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست
دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه
[...]
چمن سبز فلک را چمن آرایی هست
زیر این زنگ، نهان آیینه سیمایی هست
مشو ای بیخبر از دامن فرصت غافل
دو سه روزی که ترا پنجه گیرایی هست
نیست ممکن که چو مرکز نکند خود را جمع
[...]
از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست
به هر آیینه ز حسن تو تماشایی هست
هر نسیمی ز تو مجنون بیابانگردی است
وز تو در دامن هر بادیه شیدایی هست
نیست شوق تو به اندازه هر حوصلهای
[...]
دل گواه است که در پرده دلارایی هست
هستی قطره دلیل است که دریایی هست
گر غرورت نکشد کلفت هم صحبتیم
نگه عجز مرا عرض تمنّاّّیی هست
نبود لایق حسن این همه بی پروایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.