در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست
دل شیدای مرا با تو تمنایی هست
در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم
گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست
دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه
گر چه دزدیست سیه کار، دل آسایی هست
باغبان تا گل صد برگ رخ خوب تو دید
در چمن بیش نگوید گل رعنایی هست
هندوی خال مبارک به رخت مقبل شد
گشت پرویز که در سلک تو لالایی هست
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا
که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست
چوب خشک است به پیش قد تو هر سروی
گر چه او را به چمن قامت و بالایی هست
مردم از حسرت دیدار و نگفتی روزی
که مرا سوخته ای غم زده رسوایی هست
دعوی هستی و ناموس مکن، خسرو، هیچ
تا ترا میل نظر بر رخ زیبایی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلبستگیاش به محبوبش سخن میگوید. او میگوید که در دلش آرزویی برای محبوبش وجود دارد و اگرچه ناامید و غمگین است، اما عشق او را تسکین میدهد. شاعر به زیباییهای محبوب و تأثیری که بر دلش گذاشته اشاره میکند و میگوید که حتی گیاهان و درختان در برابر زیبایی او کماهمیت میشوند. او از غم دوری و هجرت شب یلدا میگوید که به او سخت میگذرد و در نهایت به محبوبش میگوید که به خود نبالد و فقط به زیباییاش فکر کند.
هوش مصنوعی: در دل من همچنان یاد و آرزوی تو وجود دارد و این عشق بیقراری، قلب آشفتهام را به سمت تو میکشد.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، ای ریشسفید زاهد، بیفایده قدم نگذار؛ زیرا چه غم و نگرانی از بیگانه و چه از خودت داری.
هوش مصنوعی: اگر دل را با ناز و غمزهای دزدیدهای، با این حال، با موهای سیاهت دلنشینی و آرامش به همراه داری.
هوش مصنوعی: باغبان وقتی که زیبایی گل صد برگ تو را در چمن دید، دیگر درباره زیبایی دیگر گلها چیزی نمیگوید.
هوش مصنوعی: دختر خوشروی هندویی که بر چهرهاش خال نیکویی است، به سوی تو آمده و پرویز (شاهزادۀ معروف) نیز در گمان است که در دل تو نوعی لالایی نهفته است.
هوش مصنوعی: هر شب که در حسرت جدایی به سر میبرم، برای من مانند شب یلداست؛ چرا که در طول یک سال، تنها یک شب یلدایی وجود دارد و من در این غم شبها را سپری میکنم.
هوش مصنوعی: چوب خشک در مقایسه با قامت تو شبیه یک درخت هست، حتی اگر آن درخت در چمن قد بلند و زیبا باشد.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر آرزوی دیدار، افسوس میخورند و تو هیچ نگفتی از روزی که مرا با عشقات سوزاندهای و این درد و غم باعث رسواییام شده است.
هوش مصنوعی: دعوی نکن که هستی و بزرگی، خسرو؛ تا زمانی که خواهش تو فقط نگریستن به صورت زیبای محبوب است، هیچ چیز دیگری نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا نگویی که مرا بی تو شکیبایی هست
یا دل غمزده را طاقت تنهایی هست
نی مپندار که از دوری روی تو مرا
راحت زندگی و لذت برنایی هست
مکن اندیشه که تا دور شدی از چشمم
[...]
هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست
سروها دیدم در باغ و تأمل کردم
قامتی نیست که چون تو به دلارایی هست
ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست
[...]
چمن سبز فلک را چمن آرایی هست
زیر این زنگ، نهان آیینه سیمایی هست
مشو ای بیخبر از دامن فرصت غافل
دو سه روزی که ترا پنجه گیرایی هست
نیست ممکن که چو مرکز نکند خود را جمع
[...]
از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست
به هر آیینه ز حسن تو تماشایی هست
هر نسیمی ز تو مجنون بیابانگردی است
وز تو در دامن هر بادیه شیدایی هست
نیست شوق تو به اندازه هر حوصلهای
[...]
دل گواه است که در پرده دلارایی هست
هستی قطره دلیل است که دریایی هست
گر غرورت نکشد کلفت هم صحبتیم
نگه عجز مرا عرض تمنّاّّیی هست
نبود لایق حسن این همه بی پروایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.