گنجور

 
حافظ

دیدی که یار، جُز سَرِ جور و سِتَم نَداشت

بِشْکَسْت عَهْد، وَز غَمِِ ما، هیچ غَم نَداشت

یا رَب مَگیرَش اَرْچِه دِلِ چون کَبوتَرَم

اَفْکَنْد و کُشْت و عِزَّتِ صِیْدِ حَرَم نَداشت

بَر مَن، جَفا زِ بَخْتِ مَن آمَد وَگَرنَه یار

حاشا که رَسْمِ لُطْف و طَریقِ کَرَم نَداشت

با این هَمِه، هَر آن‌که نَه خواری کَشید اَز او

هَر جا که رَفْت، هیچ کَسَش مُحْتَرَم نَداشت

ساقی بیار بادِه و با مُحْتَسِب بِگو

اِنْکارِ ما مَکُن که چُنین جام، جَم نَداشت

هَر راهرو که رَه به حَریمِ دَرَش نَبُرْد

مِسْکین بُرید وادی و رَه دَر حَرَم نَداشت

«حافظ»! بِبَر تو گویِ فِصاحَت که مُدَّعی

هیچش هُنَر نَبود و خَبَر نیز هَم نَداشت

 
 
 
گنجور رومیزی
غزل شمارهٔ ۷۸ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۷۸ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۷۸ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۷۸ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
غزل شمارهٔ ۷۸ به خوانش محمدرضاکاکائی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
خاقانی

دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت

ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

حافظ

همین شعر » بیت ۱

دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت

بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت

امیرعلیشیر نوایی

هرگز گدای میکده از شاه غم نداشت

کز التفات پیر مغان هیچ کم نداشت

تنها نه من به خاک مذلت فتاده‌ام

هرگز فلک بر اهل خرد جز ستم نداشت

دارم سفال کهنه میخانه پر شراب

[...]

فرخی یزدی

هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت

آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت

در دفتر زمانه فتد نامش از قلم

هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

در پیشگاه اهل خرد نیست محترم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه