گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فضولی

نمود در دلم از آتش درون شرری

نهال عاشقیم داد عاقبت ثمری

عذاب می کشم از نالهای دل آن به

رهم ز درد سر آن را دهم بسیمری

فکند بر سر من سایه موی ژولیده

گشاد طایر سودای عشق بال و پری

بتی بجان من آتش زد و نکرد وفا

گلی نمود چو گلبن ولی نداد بری

خدنگ آه بلاکش ز سنگ می گذرد

چرا ز ناله زارم نمی کنی حذری

ز چاک سینه ازین رهگذر شوم خوش حال

که سوی دل غم عشق تو یافت رهگذری

مرا ز شوق نگاه تو گشت حال خراب

چرا بحال خرابم نمی کنی نظری

ز باغ عشق فضولی گل مراد نچید

نکرد ناله او در دل بتان اثری