دارم هوس کز خون دل خاک درش را گل کنم
او را بهر رنگی که هست آگه ز حال دل کنم
خواهم ز خون من شود هر قطره جانی که من
یکیک دمِ خون ریختن پامال آن قاتل کنم
چون بهر صید آید برون خواهم شکار او شوم
خود را به او سازم فدا او را به خود مایل کنم
خوش آنکه چون آیی برون با نالههای زار خود
مشغول سازم خلق را وز دیدنت غافل کنم
با سایه گویم حال دل ناچار کز افغان من
منزل نمیسازد کسی جایی که من منزل کنم
گنج وفای گلرخان دارد طلسم نیستی
تا کی به امید وفا اندیشه باطل کنم
در عشق خوبان میکند ناصِح، فضولی منع من
جاهلتر از من نیست کس گر گوش بر جاهل کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس عمیق و دردناک خود در عشق سخن میگوید. او آرزو دارد که از دل خود خون بریزد و با آن خاک عشق را به گل تبدیل کند. او میخواهد هر قطره از خونش جانی به جان معشوق ببخشد و خود را فدای او کند. همچنین، شاعر به دنبال جلب توجه معشوق است و میخواهد او را غافل از دیگران سازد. او احساس میکند که کس دیگری نمیتواند در جایی که او هست، سکنی گزید و در نهایت به ناامیدی از وفای معشوق اشاره دارد. شاعر همچنین به ناصحانی که او را از عشق منع میکنند، اعتراض میکند و میگوید که هیچکس به اندازه او در عشق بیخبر و جاهل نیست.
هوش مصنوعی: دارم آرزو میکنم که به خاطر عشق و درد دلم، خاک درش را گل کنم و برای او به هر رنگی که هست، حال و احوال دل خود را بازگو کنم.
هوش مصنوعی: من هر قطره خونی که از بدنم میریزد را به جان تبدیل میکنم تا به خاطر هر دم که خون میریزد، آن قاتل را مجازات کنم.
هوش مصنوعی: وقتی برای شکار بیرون میروم، میخواهم طعمهام را بگیرم و خودم را به او نزدیک کنم تا او را فدای خود کنم و او را به خود جذب کنم.
هوش مصنوعی: خوشا به حالی که وقتی به دیدارم میرسی، با نالههای غمگین خود دیگران را مشغول کرده و از دیدن تو غافلشان کنم.
هوش مصنوعی: با سایهام صحبت میکنم چون کسی نیست که به درد و دل من گوش دهد. جایی که من زندگی میکنم، هیچ کس به من توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: وفای معشوقان همچون گنجی ارزشمند است که به سادگی بهدست نمیآید. تا چه زمانی باید به امید وفا از سوی آنها به فکر باطل و بیهوده بگذرانم؟
هوش مصنوعی: در عشق انسانهای خوب، کسی که نصیحت میکند، کاری از روی فضولی انجام میدهد. هیچکس نمیتواند مانع من شود چون از من نادانتر نیست. اگر به سخنان نادانها گوش فرا دهم، کاری بیهوده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت دل کنم
هر روز جانی بایدم تا بر درت منزل کنم
دل رفت و جان هم می رود، گویی که بی ما خوش بزی
گیرم که هر کس دل دهد، جان از کجا حاصل کنم؟
جو جو ببرم خوش را از تیغ بر خاک درت
[...]
روز جزا چون ادعای جان ناقابل کنم
کز شرم نتوانم نگاهی جانب قاتل کنم
چون رشکم آید زین و آن گیرم سراغت هر زمان
هرگه تو را ای دلستان خواهم نشان از دل کنم
در بزم اغیار ای صنم در بزم ننهادم قدم
[...]
در پیش بیدردان چرا فریاد بیحاصل کنم
گر شکوهای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
اول کنم اندیشهای تا برگزینم پیشهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.